برنامه‌هاى ١٩٩٧     


در حاشيه انتشار
دو برنامه از آرشيو صداى زنان اول بهار سال ١٩٩٧



سابقه خصومت ها

علت انتشار اين برنامه‌هاى قديمى راديو صداى زنان اين است که در فراخوان ليلا قرائى، که تا لحظه نگارش اين سطور بيش از ٣٥٠ امضاء زير آن جمع شده، به شخصى به نام ابراهيم (پويان آزادی) و سابقه کتک‌کارى‌هاى او اشاره شده است. براى اينکه کسى فکر نکند که اينهم لجن پراکنى در پاسخ به لجن پراکنى است، لازم دانستيم همه را از جنجالى که در بهار سال ١٩٩٧ بپا شد، بطور مستند مطلع کنيم. در آن وقت هم عده زيادى در بحثها شرکت کردند. همانوقت هم عده‌اى اين و عده‌اى آن طرف را محکوم و مقصر دانستند. هنوز هم نظر ديگران هر چه باشد خودتان بايد بدانيد و قضاوت کنيد.

نکته‌اى که بايد به آن توجه کنيد اين است که تا زمانى که خود آقاى ابراهيم روى خط تلفنى خودش را معرفى نکرده است (برنامه هفته دوم) هيچکس نه به نام و نشانش کار دارد و نه به زندگى خصوصى‌اش. همه محور بحث تا آنزمان محکوم کردن خود عمل است. مجرى برنامه که خودش در جشن نوروزى راديو صداى زنان مورد حمله ابراهيم قرار گرفته است و از آن زمان تا زمان اجراى برنامه نتوانسته است بخوابد، تمام تلاشش را ميکند که مساله بشکل مساله‌اى خصوصى مطرح نشود.

از آن سال تا امروز تنها چيزى که عوض شده است روش انتقامگيرى ابراهيم است. او، هم آنروز حق را بجانب خود ميدانست هم امروز. نه آنروز از کسى معذرت خواست و نه امروز ميخواهد. حتى اگر طومار محکوم کردن اعمالش از هزار هم بگذرد.


سابقه دخالتگرى ها

سابقه اين نوع بحثها اما، از سال ١٩٩٧ خيلى قديمى‌تر است. علت اين که چرا حتى با حمايت صريح اينهمه فرد و سازمان نميشود او را به اصطلاح به انتقاد از خود واداشت اين است که همه اين نيروى عظيم به يک نقطه واحد فشار نميآورد. راستى بنظر شما چرا آنها حتى در مقابل اين سيل ابراز انزجار که از کاشان و سقز تا اسپانيا و کانادا مردم را به موضعگيرى کشانده است عقب نمينشينند؟

آنها که عمرشان قد ميدهد يادشان هست که در صف تظاهراتهاى توده‌اى مردم ايران در اواخر حکومت شاه عده‌اى هم طرفدار خمينى و حکومت عدل اسلامى بودند. همان وقت هم تظاهرات کنندگان مؤمن و مسلمان که در ضديتشان با رژيم "بهايى پرور" و "غرب زده" شاه ترديدى نبود، در جلوى چشم مردم زنان بى حجاب در صف را بباد توهين و گاه ضرب و شتم ميگرفتند. عکس العمل حاضرين چند نوع بود...

- عده‌اى بى هيچ ملاحظه‌اى حزب اللهى‌ها را محکوم ميکردند: "غلط ميکنى! معذرت بخواه! که گفته است که زن بايد حجاب داشته باشد؟ اگر ديدن زن بى حجاب برايت زور دارد از اينجا گورت را گم کن، برو بصفى که مسجد راه انداخته است"...

- عده اى به اوباش حزب الله رو ميکردند که: "برادر درست است که خانم بايد حجاب داشته باشد. اما الان وقت اين حرفها نيست. بايد اول شاه را سرنگون کرد. هر چه باشد اين خانم هم دارد عليه شاه تظاهرات ميکند. سعه صدرتان کجاست؟"...

- عده اى رو به زن ميکردند که: ‌"خانم، اين حق مسلم شماست که هر لباسى ميخواهيد بپوشيد. خودم هم طرفدار مساوات زنان با مردان هستم، ولى امروز شرايط عادى نيست. بهانه دست اينها ندهيد. کارى ندارد. همين دستمالى که روى دوشتان انداخته‌ايد را روى سرتان بياندازيد تا اين اراذل و اوباش بهانه بدستشان نيفتد، خفه شوند و نتوانند صف ما را بهم بزنند"...

- و عده‌اى هم از دور حکيمانه به هر سه اينان اعتراض ميکردند که نگذاريد در صفمان تفرقه بياندازند. الان وقت اين دعوا و مرافعه‌ها نيست. بحث، بعد از مرگ شاه. الان بايد دشمن اصلى را هدف گرفت"...

حاصل اين بود که حزب الله، تا آخر‌ِ تظاهرات، صفِ زنان و مردان‌ِ ضد مذهب و پيشگام را همراهى ميکرد.


هم در دخالتهاى مسئولانه امروز و هم در اظهارنظرهاى خيرخواهانه سال ٩٧ هر چهار رنگ اين دخالتگرى را ميبينيد. يکبار ديگر از اين زاويه به آنچه نوشته و گفته شده است توجه کنيد. عده‌اى از قرار نميتوانند همزمان در چند جبهه بجنگند: اگر دشمنى "عمده" باشد با بقيه‌شان ميشود از در سازش درآمد و به تفاهم رسيد.

چپ ايران از زمان قيام مردم تا امروز راه درازى پيموده است. اين جنبشى مترقى، تساوى طلب و انساندوست است. سخنگويانش بهتر از هر زمان ديگر در طول تاريخ ايران ميتوانند از حقوق بشر، از حقوق مدنى و سياسى افراد، از حقوق پناهندگان، حقوق اقليتها، همجنسگرايان و ديگر ستمکشان جامعه بى هيچ واهمه‌اى از غرب زده و يا ليبرال خوانده شدن دفاع کنند.

جواب به خيلى از مسائل امروز ديگر جزو بديهيات است. همانقدر بديهى که ضديت با شاه در آن روزگار بود. براى خيلى از اتحاد عملها ديگر هيچ پلاتفرمى لازم نيست. اما شرطش آنست که صورت مساله آسان باشد و معادله يک مجهولى.

همه کس زن کشى را محکوم ميکند... وقتى حاجى آقاى وابسته به سفارت زنش را بقتل ميرساند و به ايران فرار ميکند، طولى نميکشد که از هر روزنامه و راديويى هر چه شايسته اوست نثارش ميکنند...

همه کس دشمن دزدى و پولدار شدن از طريق دستبرد به اموال عمومى است. فساد را همه يکصدا محکوم ميکنند. وقتى رؤساى شرکت بيمه سپرده‌هاى بازنشستگان را به يغما ميبرند هر راديو و تلويزيون ايرانى در سوئد با انزجار و بحق زير و بالاى ماجرا را براى شنوندگان و بينندگانشان شرح ميدهند...

کيست که مخالف ترور شخصيت نباشد؟ کيست که از لجن پراکنى به مخالفان جمهورى اسلامى به خشم نيايد؟ اما...

اما اگر لجن پراکن و افترابند خودش در زندان رژيم شاه و خمينى شکنجه شده باشد چه؟
اما اگر دزد سودجوى اموال مردم، رئيس حزب فمينيست سوئدى يا رئيس انجمن فمينيستى و ضدرژيمى ايرانى بود چه؟
اما اگر آنکه زنش را ميکشد در صف پيشمرگان و يا عضو سازمان خارج کشور اين و آن سازمان ضد رژيم باشد چه؟

جواب به اين سئوالات هنوز هم سرخ و يکدست نيست. چهار رنگ است مثل خاطرات تظاهرات در تهران. وقتى صورت مساله را با يک دو شرط تکميل کنيد، جوابهاى اصولى و قاطع به مساله هم با تبصره‌هاى مصلحت طلبانه تصحيح و تلطيف ميشود.

اين همان مشکل قديمى است. همه از حزب الله متنفر بودند... اما اگر حزب الله سفارت آمريکا را بگيرد چه؟ اگر پنتاگون را بمباران کند چه؟... تبعيض نژادى و قومى صد البته که محکوم است، اما اگر خارجى بخت برگشته افغانى مقيم ايران باشد چه؟

هنوز خيلى‌ها که در حسن نيتشان ترديد نيست پاسخهاى سرراستى به اين سئوالات شرطى ندارند. پس اگر نميخواهيد يکبار ديگر فردا در صف تظاهراتهاى ميليونى در تهران، اينبار براى به زير کشيدن رژيم اسلامى صفتان بهم بريزد، قلمها را همين امروز بيرون بکشيد و جواب اين مسائل را همين امروز بدهيد. فقط جرم را محکوم نکنيد. رسيدگى به جرم را هم زير ذره بين بگذاريد.

پاسخ درست امروز همان پاسخ درست سى سال پيش است... عاليجنابان، علياحضرتان، از اين صف بيرون برويد. شما از ما نيستيد. صف ما بى شما قويتر ميشود.

ايکاش پاسخ همگان به همين سرراستى بود. "بهتر است کمتر باشيم، ولى بهتر"

خ. د - مسئول سايت شبکه زنان