روزهاى بهمن تبديل به روزهاى عربده ارتجاع به ياد پيروزى ضد انقلاب اسلامى در سرکوب انقلاب تودهاى مردم براى آزادى شده است.
پاسخ مردم ستمديده و داغدار ايران همان است که مينا اسدى از روز اول داده بود... "آن نماند و اين هم نيز"
در ســـوگ آزادی شعر مينا اسدی ١٧ اسفند ١٣٥٧ آزادی ای کلام حق، بنگر! آزادی ای کلام حق، بنگر! خاک است که شد کنون تو را بر سر گلگون کفنا که جان ز کف دادی تا قصه غم به سر رسد آخر افسوس، افسوس، افسوس! که در بهار آزادی، جای گل و ساقههای بارآور روييد ز خاک خار استبداد روييد به دشت دشنه و خنجر... ای آنکه به نام دين کنی رنگين از خون برادران من بستر با زور نشد جهان بکام کس نفروخت کسی عقيده را با زر شد دامن مادران خونين دل از خون هزار مرد ميدان تر خون بود که ريخت از در و ديوار جان بود که باخت مرد گل پرور پاداش چنين دهند انسان را؟ بعد از همه روزهای دردآور! دين گفت دهان ببند اگر حق گفت؟ گر خواست پرد پرنده بندش پر؟ دين گفت دهان ببند اگر حق گفت؟ گر خواست پرد پرنده بندش پر؟ پاداش چنين دهند انسان را؟ بعد از همه روزهای درد آور! اين حکم که تو ز جهل و کين دادی ای وای، ای وای، ای وای کجا شود مرا باور نه خانگیام نه در خيابانم حيرانم از آنچه آمدم بر سر پنداشتهای که خلق جان داده تا بر سر من ز نو رود "معجر"؟! جان داده رفيق راه آزادی تا باز شوم "کمينه" و "احقر"؟! بيمايه زند به تار دولت چنگ بيمايه زند به تار دولت چنگ جانباخته را نصيب شد نشتر شهد است به ساغر دغلکاران زهر است به کام دوستان اندر ای آنکه به حيله و ريا گشتی خورشيد طلوع کرده از خاور بردار حکايت من و ما را انديشه به ما کن و ز من بگذر تاريخ دوباره ميشود تکرار اين قصه نيمه ميشود آخر هشدار، هشدار، هشدار! که آن نماند و اينهم نيز آينده به کار ما شود داور! |