Fãrsi Lãtin     Fãrsi Arabi      Svenska     English                


طاهره بردار پرده از ميان...

مروری بر زندگی طاهره قرّة العين مبارز آزادی خواه و اصلاح طلب


طاهره بردار پرده از ميان
تا بيايد سر غيبی در عيان

يوم  موعودی  به  عالم  شد عيان
در گذر از اين و آن و حين و حان

آمد او با جلوه های سرمدی
ظاهر او بنمود وجه احمدی

عالمی را از شرر پر شور کرد
آدمی را او سراسر نور کرد(۱)

۱۴٧ سال پيش، در تاريکی نيمه شبی، زنی را به قتل رساندند که سراسر زندگی کوتاهش، فريادی بود عليه نادانی و واپس نگری علمای مذهبی و وجودش نوری بود در شب سياه فقر و تيره روزی توده های فرسوده از قرن ها استبداد و ارتجاع سياسی. اين زن فاطمه برغانی نام داشت و لقبش طاهره قرة العين بود.

قرة العين در دورانی تعليم و تربيت يافت و دانش اندوخت که در مکتب خانه ها به روی زنان بسته بود، در زمانی مدارج فقهی و علمی رايج را طی کرد و به حد اجتهاد رسيد که مذهب رسمی نه تنها زنی مجتهد را نمی پذيرفت که فقط چهار ديواری خانه را برازنده زن می دانست، در هنگامی عليه جهل، خرافات، واپس ماندگی، و سيه روزی مردم سر به شورش برداشت که حاکمان و صاحبان قدرت زبان های معترض را می بريدند و در گلو خفه می کردند.

نو جويی و نوآوری در دين، در همه حال و زمان، آتش خشم حکام مذهبی را شعله ور کرده، آنها چوب تکفير برداشته و به جرم کفر و ارتداد و خروج از دين، فتوا به قتل نوآوران داده اند. به ويژه اگر نو آور و نو جو زنی باشدکه جرات کرده و به حريم مردان پا گذاشته باشد.

آن هم در زمانی که اين حريم همه عرصه های زندگی را در بر می گرفت، از دانش و معرفت، تا فکر و خرد، هنر و ادب، سياست و مذهب... و در يک کلام هر چيزی که می توانست وجود نا مرئی زن در کنج خانه را به حضور واقعی او در جامعه متحول کند. قرة العين جسارت چنين کاری را کرد.

دوران کودکی و نوجوانی

فاطمه زرين تاج زکيه برغانی در سال ۱٨۱۴ ميلادی برابر با ۱۱٩۳ هجری شمسی در خانواده ای سرشناس و با نفوذ، در شهر قزوين چشم به جهان گشود(۲). او دختر بزرگ حاج ملا محمد صالح بر غانی، از روحانيون طراز اول شهر بود. يک خواهر به نام مرضيه داشت و چند برادر از تعداد دقيق آنها اطلاعی در دست نيست. پدر و عموهای فاطمه همه از علمای بزرگ و بنام بودند، درجه اجتهاد داشتند و ده ها جلد کتاب و رساله دينی تاليف کرده بودند. در نوشته هايی که در باره قرة العين در دست است، به مادر او اشاره ای نشده است(۳). با وجودی که در آن زمان سوادآموزی و تحصيل علوم برای دختران معمول نبود، ملا صالح دو دختر خود را از کودکی به کسب علم و دانش تشويق و ترغيب نمود. آنها علوم رايج در آن زمان، شرعيات، الهيات، تفسير قرآن، ادبيات فارسی و عربی و... را به ياری پدر و نيز معلم سر خانه فرا گرفتند. هوش و استعداد و قدرت فراگيری فاطمه از همان آغاز توجه اطرافيان را به خود جلب نمود. در اين نکته مورخين متفق القولند، حتی آنها که با قرة العين و آيين بابی ضديت دارند.

"... گويند فاطمه بی اندازه هوشمند بود و حافظه بسيار نيرومندی داشت. با اين توانايی حافظه در درس و بحث و فراگرفتن مقولات علوم اسلامی پيشرفت شايانی کرد"(۴).

افزون بر هوش و حافظه فاطمه قريحه شعر گويی هم داشت و شعر هم می سرود. "قرة العين جز تسلط بر علوم دينی و فلسفه و عرفان، طبع شعر نيز داشت و در اشعار زيبايش از مولوی تاثير گرفته بود"(٥).

در محيط زندگی و خانوادگی قرة العين در نکته حايز اهميت است که بی شک در شکل گيری شخصيت او تاثير عميقی به جای گذاشت. اول اينکه به رغم تعلق به خانواده ای روحانی و به شدت مؤمن نه تنها از تحصيل قرة العين جلوگيری نشد بلکه ابزار لازم نيز برايش فراهم گرديد. علاوه بر داشتن معلم سر خانه، قرة العين توانست، هر چند به طور غير مستقيم، از تعليمات مکتب خانه نيز بهره مند گردد.

"پدر او... و عموهايش... دو مدرسه در پهلوی خانه شان بنياد گذارده بودند. يکی بزرگ برای طلبه ها و ديگری کوچک برای فرزندان و بستگان خودشان. چون مدرسه کوچک خانوادگی به خانه شان پيوسته و در ميانه راهی باز بود، به درسها نيز گوش می داد.

قرة العين... با گوش دادن پنهانی به درسهای مدرسه خانوادگی که مختص اولاد ذکور خانواده بود... توانست در اندک زمانی ادبيات عرب، فقه، اصول و کلام را فرا گرفته و حافظ قرآن و نعبير و تأويل آن گردد. و نيز به تبيين آثار معارف پيشوايان اسلام بپردازد و در سخنوری و نظم و نثر چهره برافروزد"(٦).

نکته ديگر محيط حاکم بر فضای خانوادگی قرة العين است. پدر، عموها، برادران و عموزاده های او از علما و روحانين مهم زمان خود بوده و در سطح کشور شهرت داشته اند. اگر چه همگی مسلمان بودند، ولی هرکدام به شاخه ای از شيعه تعلق داشتند. عموی بزرگش ملا محمد تقی برغانی، از علمای اصولی و امام جمعه قزوين بود. او کسی بود که اولين بار شيخ محمد احسايی، بنيانگذار مکتب شيخيه را مورد تکفير قرار داد و فرمان قتلش را صادر کرد. پدر قرة العين با اينکه بسيار متدين بود، ولی مانند برادر بزرگش متعصب و افراطی نبود. عموی ديگر قرة العين، ملا محمد علی برغانی، از پيروان مکتب شيخی بود، اين گونه گونی اعتقادات که رويارويی دائم نظريات را به دنبال داشت، روحيه ای جدلی و جستجو گر را در فاطمه تقويت کرد. محيط مساعد زندگی و ذهن نکته سنج فاطمه موجب شد از بحث و جدل هايی که همواره در خانواده در جريان بود، حداکثر بهره را ببرد و با زمينه مستعدی که داشت، رفته رفته درآنچه می آموخت، تبحر يابد.

"... برادرش عبدالوهاب که خود از علمای بزرگ شهر بود خود از قرة العين چنين ياد کرده است: ما تمام برادرها و عموزاده ها، در حضور قرة العين جرات تکلم نداشتيم. به اندازه ای او ما را مرعوب ساخته بود که اگر احيانا" در مسايلی متنازع فيه بحث ميکرديم، چنان مساله را پاک و روشن و معلوم و مربوط برای ما مدلل ميکرد که فورا" تمام سرافکنده و خجالت زده بيرون ميرفتيم "(٧).

معروف است که پدرش با افسوس می گفت: "ای کاش تو پسر بودی تا مرا فخر عالميان می بود"(٨). فاطمه پسر نبود و به همين دليل علی رغم تمام فهم و کمالی که داشت، در سن ۱۴ سالگی به عقد پسر عمويش ملا محمد، پسر ارشد ملا محمد برغانی درآمد. حاصل اين ازدواج سه فرزند، دو پسر و يک دختر، بود. مدت کوتاهی پس از ازدواج در سال ۱٨۲٨ ميلادی به همراه شوهرش که برای ادامه تحصيل به عتبات می رفت عازم آن ديار شد و به مدت ۱۳ سال در کربلا ماند(٩). اين دوران هم زمان بود با تشديد اختلاف ميان علمای اصولی و شيخی. اين مساله در رشد فکری قرة العين و انتخاب های آينده او تاثير بسيار داشت.

نوآوری های شيخيه در اسلام شيعه، موجب واکنش های سخت علما و مجتهدينی شد که پيروان شيخيه را مرتد و کافر می خواندند و واجب القتل می شمردند. شيخ احمد احسائی در سفرش به قزوين، نظراتش را در جلسات بحث و مناظرهای که با ملامحمدتقی برغانی داشت اعلام کرد و مورد تکفير او قرار گرفت. پس از مرگ شيخ احمد احسائی در سال ۱٨۲٦ميلادی، سيد کاظم رشتی که در کربلا می زيست جانشين او شد، او مکتب شيخيه را شکل و قوام بخشيد. او هم مانند شيخ احمد از تعرض متعصبين و قشريون در امان نماند و در جريان تهاجمی به خانه اش، کتابخانه و بسياری از کتاب هايش در آتش سوخت. در پی اين آزار و اذيت ها او مجبور به ترک کربلا شد، مدتی در کاظمين و سامره سکنی گزيد و سرانجام در سال ۱٨۴۴ ميلادی توسط عمال حکومت عثمانی در بغداد مسموم شد و به قتل رسيد(۱۰).

موضوع جانشينی سيد کاظم رشتی در ميان پيروانش اختلاف به وجود آورد و آنها را به چندين شاخه تقسيم کرد. بخش مهمی از آنها به دور سيد علی محمد شيرازی معروف به "باب" گرد آمدند و مکتب "بابی" را پايه ريزی کردند. اصول نظريه بابی با تفاوت هايی همان اصول نظريه شيخيه است. اصلاحاتی که توسط شيخيه، و سپس توسط باب و پيروانش، در مذهب شيعه انجام گرفت، زمينه تحولات فکری و اجتماعی جنبش را فراهم کرد که در تاريخ معاصر ايران از اهميت زيادی برخوردار است: جنبش بابی.

زمينه های اجتماعی جنبش بابی

ايران در اواسط قرن نوزدهم، در دوره ای بحرانی را طی می کرد. انقلاب صنعتی، رشد افتصادی اروپا و تبديل شدن روابط اروپا و شرق به مناسباتی استعماری، اختلالی اساسی در کشورهايی آسيايی نظير ايران به دنبال آورد. سلطه جويی اروپا و سرازير سدن سيل کالاهای خارجی به ايران، وضعيت صنعت گران و پيشه وران کوچک را سخت تهديد می کرد. شکست های نظامی فتحعلی شاه قاجار، به ويژه دو شکست عمده از روسيه که به امضای قراردادهای مفتضحانه "ترکمان چای" و "گلستان" انجاميد، تعادل جامعه و روابط ميان هيات حاکمه و مردم را در هم ريخت فراز غرب و فرود شرق نه تنها در ميان روشنفکران و نيز ساير آحاد مردم، که حتی در بخش هايی از هيات حاکمه نيز پرسش هايی اساسی در مورد روند آينده تحولات اجتماعی مملکت برانگيخت. (۱۱)

"پيروزی روسيان که با خيانت حکام ايران همراه شد، نه تنها مردم ايران را فرسود، بلکه پرسش آفرين آمد و برتری دشمن را در همه زمينه ها برنمود. حتی در روستاييان موثر افتاد که بيشترين بار جنگ را بر عهده داشتند... پيروزی روسيان که چيرگی کفار بر ملت مسلمان هم بود، بسياری از افسانه ها را در هم ريخت. همدستی ملايان با حکومت، در اعلان های جهاد و بسيج توده ها، نفرت از قجر را با نفرت از روحانيون در آميخت. ياس و نا اميدی به بحران هويت دامن زد که خود در بحران فرهنگی و مذهبی تجلی يافت..."(۱۲)

وليعهد، عباس ميرزا که در تبريز به سر می برد، تحت تاثير حکومت عثمانی که زودتر از ايران روند تحولات اروپا را در يافته و دست به اصلاحاتی زده بود، متوجه ضرورت اصلاح وضعيت ايران شد. مرگ عباس ميرزا و به حکومت رسيدن محمد شاه که نه قدرت و اراده پدر را داشت و نه پروژه ای برای تغيير و تحول وضعيت اجتماعی، موجب آغاز يک دوره رکود گرديد. ويژگی اين دوره پيدايش نوعی آزادی نسبی و تحمل جريانات فکری بود. اگر چه آزادی بيشتر نشان از ضعف حکومت مرکزی داشت تا خواستش برای اصلاحات، اما برخی اقدامات محمد شاه مانند، لغو اعدام و شکنجه و برابری اديان (۱۳) و ممانعت از آزار و اذيت افراد به دليل عقايد مذهبی شان، بی شک در پيدايش اين فضا موثر بود.

"در اين سال های آزادی که مردم به حال خود بودند، اعتقادات مذهبی در سازگاری با شرايط نا سازگار اجتماعی تحول يافت. انديشه ناجی مردمی جان گرفت و روح انتظار حاکم شد. جماعت زرتشتی در پيشواز پسر زرتشت، کاروان به افغانستان فرستاد... برخی دراويش جهانگرد بشارت می دادند که به زودی آن زمان فرا خواهد رسيد و فاصله ميان دارا و ندار و ميان زيردست و زبردست رخت خواهد بست و اموال اشتراکی خواهد شد و مردم از تنگدستی خواهند رست. مهم اينکه طبق اعتقادات شيعه هزاره نيز فرا رسيده بود و اميد ظهور امام زمان می رفت. در چنين جَوَی بود که مکتب شيخی و بابی توانستند رشد کنند و فرا گير شوند..." (۱۴).

به اين ترتيب وجود اعتقاد به "ظهور امام غايب" در مذهب شيعه موجب شد که مردم هر آن در انتظار ظهور "ناجی" ِ خود باشند. مساله ديگری که به اين انتظار دامن می زد، هم زمانی اين سال ها با هزاره "غيبت کبری" بود که "آخر زمان" تلقی می شد؛ يعنی زمانی که کفر و ظلم و فقر و بی چارگی سراسر جهان را فرا گرفته است.

در اين زمان است که بنا بر باور ِ رايج ميان شيعيان "امام ِ غايب" ظهور می کند و عدل و داد را در سراسر دنيا می گستراند. با در نظر گرفتن وضعيت طاقت فرسای زندگی مردم، می توان گفت که تمام شرايط فراهم بود که تب و تاب ِ مردم برای ظهور "امام دوازدهم" صد چندان شود. با در نظر گرفتن اين وضعيت، گسترش نظرات سيد علی محمد شيرازی که ادعا داشت نماينده امام دوازدهم يا "باب ِ" او در روی زمين است، چندان غير عادی به نظر نمی رسد، به ويژه اگر به اين نکته توجه کنيم که روحانيت شيعه در آن دوره در موضع قدرتمندی قرار نداشت.

صوفی مسلکی شاه که به شدت تحت تاثير صدر اعظمش، ميرزا آقاسی بود و ضديت کم و بيش آشکار دربار با روحانيون، موقعيت آنها را تضعيف نموده بود. از سوی ديگر غارت مردم توسط مراجع مذهبی که به بهانه های گوناگون صورت می گرفت، بر نفرت مردم از آنها دامن می زد. نا رضايتی حتی در بخش هايی از رو حانيون و طلاب جوان نيز بارز بود. همين ها بودند که بعدها نظرات شيخی و سپس بابی را با آغوش بشر پذيرا شدند.

سياست باب در ابتدا، يافتن متحدينی در ميان روحانيت و بخش هايی از طبقه حاکم بود. تماس هايی با آنها برقرار کرد جلسات بحث و مناظره ميان باب و نزديکترين پيروانش با مراجع طراز اول شيعه برگزار شد که موجب جلب و جذب بخشی از آنها گرديد. از سوی ديگر، علمای مرتجع و محافظه کار نيز ساکت ننشسته، باب را تکفير و فتوای ِ قتلش را صادر کردند (۱٥).

روحانيون مخالف باب، به دربار و دولت نيز شکايت برده و خواستار مجازات باب شدند، سياست کلی دربار محمد شاه، اما سياست مدارا بود. چرا که شاه گمان می برد از باب می تواند جهت تضعيف روحانيت شيعه استفاده کند. ضمنا تا آن زمان، از جانب باب و بابيان خطری جدی متوجه درباريان نبود. باب، دست کم در ابتدای کار، نه تنها خواهان رويارويی با حکومت نبود، که حمايت آن را نيز طلب می نمود و از آزار و اذيت علما و مجتهدين صاحب قدرت به دربار پناه می برد.

در واقع باب بيشتر از هر چيز خواستار اصلاحات مذهبی و در کنار آن، برخی تحولات اجتماعی بود. آنچه به طور خلاصه می توان در مورد باب و آيين بابی گفت، اين است که باب خواهان ساده شدن عبادات و فرايض دينی بود. تبعيت از ملايان را حرام می شمرد. با مسجد و منبر مخالفت داشت و انجام مراسم حج را منسوخ می دانست. بر اين باور بود که همه مساجد، حتی خانه خدا را بايد ويران کرد. در زمينه اقتصادی، از اصلاح در امر ماليات ها جانب داری می کرد(۱٦). بر اين باور بود که :

"جهان از آن خداست. جميع مال ها مال حضرت است. حال آنکه گروهی اندک، آنچه را که می بايست به تساوی ميان شما تقسيم گردد، غصب کرده اند. ما می گوييم مالکيت بزرگترين فساد اجتماعی است"(۱٧). " از ضرورت بسط پست و تلگراف و يکسان کردن پول و ايجاد طرق و تاسيس مطابع سخن می گفت"(۱٨). بر تجارت و صنعت تکيه داشت و تجار و صنعت گران را محترم می شمرد. بر نظافت تاکيد بسيار داشت، اما وضو گرفتن را لازم نمی دانست. "پاک و نجس" را نمی پذيرفت. زدن ريش را توصيه می کرد. رعايت برخی آداب زندگی، مثل استفاده از ميز و صندلی را لازم می شمرد(۱٩). جشن نوروز را بزرگترين جشن ايرانيان می دانست. از تحصيل اجباری کودکان سخن می گفت و تنبيه بدنی کودکان زير ٥ سال را ممنوع اعلام می کرد(۲۰). مخالف کشتن بود. به طور کلی در آيين بابی مجازات جای بسيار کمی را اشغال می کند(۲۱).

آيين باب، مانند هر مذهب ديگری، محدوديت هايی با خود داشت. بر مبنای اين آيين، هيچ مذهب ديگری موجه نبود. به جز تدريس کتاب "بيان" تدريس هيچ کتاب ديگری جايز نبود... و البته آيين باب مانند مذاهب ديگر از تناقضات نيز بری نبود. در جايی برای پيروان هيچ مذهبی، جز با بيان، حق حيات قايل نمی شد؛ در جايی ديگر، رابطه دوستی با آنان را توصيه می کرد. در جايی فرمان قتل "مشرکين" را صادر می کرد و در جايی ديگر کشتن افراد را به جرم اعتقاداتشان ممنوع می نمود و... (۲۲)

بخش ديگری از آيين باب که دارای اهميت بسيار است، توجه به موقعيت زنان است. اين توجه البته در مکتب شيخی نيز وجود دارد. آيين بابی نيز مانند آيين شيخی، تک همسری را تشويق و در انتخاب همسر رضايت زن و مرد را شرط گذاشت. ازدواج موقت يا صيغه را ممنوع اعلام کرد. شرايط طلاق را مشکلتر نمود. که البته با در نظر گرفتن تسهيلاتی که شرع اسلام در اين زمينه برای مردان فراهم کرده، مشکلتر کردن طلاق بيشتر به سود زنان تمام می شد. باب در کتاب "بيان" زنان را از قيد حجاب آزاد کرد(۲۳).

مراوده و محاوره عادی زن و مرد را بلا اشکال و جايز دانست: " خدا به مردان مؤمن اجازه داده است که به زنان نگاه کنند و به زنان هم اذن داده است که اگر خواستند به مردان مورد علاقه خود نگاه کنند. ولی نبايد به آنچه خدا دوست ندارد نگاه کنند"(۲۴).

می توان گمان برد که اين بخش از آيين شيخی و بابی در جلب و جذب زنی مانند قرّة العين و گرويدنش به آيين شيخی و سپس بابی بی تاثير نبوده است.

جايگاه قرة العين در جنبش بابی

آشنايی قرة العين با مکتب شيخی از دوران نو جوانی آغاز شد. يکی از عموهايش شيخی بود و نيز يکی از اقوام مادريش، ملا جواد وليانی، که آثار شيخ محمد احسائی را در اختيار قرة العين قرار می داد. اقامت در کربلا، در گسترش افق ديد او تاثيری تعيين کننده داشت. به نظر می رسد که در اين سال ها توانسته باشد، عليرغم مخالفت شوهرش که تحت تاثير پدر، از اصوليون متعصب بود، با دايره نزديکان سيد کاظم رشتی، ارتباطهايی برقرار کند. اما در اين دوره هنوز اعتقادات خود را آشکارا بيان نمی کرد(۲٥). در بازگشت به قزوين به مکاتبه با سيد کاظم رشتی پرداخت. در همين زمان بود که رساله ای در تاييد بنيان های فکری مکتب شيخی تاليف کرد و برای سيد کاظم رشتی فرستاد. استدلال های محکم فکری اين رساله و ميزان دانش نويسنده اش حيرت سيد کاظم رشتی را برانگيخت و هم او بود که به رسم زمان و به عنوان تشويق فاطمه را "قرة العين" خواند(۲٦).

گرويدن به مکتب شيخی و تحولات فکری پس از آن، به ويژه پافشاری آشکارش در دفاع از افکار شيخی زندگی قرة العين را دچار دگرگونی ساخت. ديگر با شوهرش و خانواده او سازگاری نداشت. چون اعتقادات اش اهميت درجه اولی در زندگيش يافته بود، در جدالی دائم با خانواده گرفتار شده بود. آنگاه که کشمکش ها بالا گرفت، خانه شوهر را ترک کرد و به خانه پدر بازگشت. در همين هنگام خواهرش مرضيه به همراه همسرش (پسر حاج ميرزا عبد الوهاب، از شيخی های بنام قزوين) عازم عتبات بود. قرة العين از اين فرصت استفاده کرد، فرزندانش را به پدرش سپرد و همسفر آنها شد. هنگامی به کربلا رسيد که سيد کاظم رشتی در گذشته بود. همسر سيد قرة العين را در خانه خود پذيرا شد و قرة العين کلاس های درس سيد کاظم را از سر گرفت و به تدريس مشغول شد.

"فقدان سيّد خلا بزرگی را در حوزه درسی ايشان پديد آورده بود و هيچکس را نيز يارای اين نبود که در مقابل قرة العين و احاطه وسيع عملی او فرياد استادی سر دهد. قرة العين مجلس درسی استاد را به پا داشته، از پس پرده به تدريس پرداخت"(۲٧). در اين کلاس ها زنان در يک سو و مردان در آن سوی پرده، به سخنان استادگوش فرا می دادند. از سال ۱٨۴۴ تا ۱٨۴٦، قرة العين در اين کلاس ها نظراتش را تبليغ و ترويج کرد. مرگ سيد کاظم رشتی مساله جانشينی او را در ميان پيروانش مطرح کرده بود. خود سيد هم به طور مشخص کسی را معرفی نکرده بود.

اما پيش از مرگ ظهور "باب امام زمان" را پيش بينی کرده و گفته بود "بايد در جستجويش باشيد تا او را بيابيد"(۲٨). در بين پيروان و مريدان او نوعی انتظار تب آلود پيدا شده بود و همه به جستجو در آمده بودند تا "باب" را که نماينده امام زمان بر روی زمين است بيابند. هر کدام به جهتی مسافرت کردند. "قرة العين... از ملا حسين بشرويه (۲٩) که خيلی با او انس و علاقه و ارتباط داشت، درخواست کرد که چون شما رکن رابع را يافتيد و مرکز توجه و اقبال مومنين را شناختيد، مرا هم آگاه کنيد"(۳۰).

او عريضه ای به ملا حسين می دهد که در صورت يافتن باب، آن را به او بدهد. در همين زمان است که آوازه شهرت سيد علی محمد شيرازی بلند می شود و ملاحسين بشرويه به سال ۱٨۴٦ ميلادی به شيراز می رود و او را لايق جانشينی سيد کاظم رشتی و شايسته مقام "بابيت" می يابد؛ عريضه قرة العين را هم به او می دهد. سيد علی محمد باب پس از خواندن اين عريضه قرة العين را در زمره "حروف حی" (۳۱) قرار می دهد. با پيوستن قرة العين به باب، کلاس های درس او مرکزی شد برای تبليغ اين آيين و دعوت مردم برای پيوستن به آن.

ديری نمی گذرد که شهرت و محبوبيت قرة العين، نگرانی و خشم علمای کربلا را بر می انگيزد و حاکم او را از شهر اخراج می کند. مرگ همسر سيد کاظم رشتی که از طرفداران و حمايت کنندگان سر سخت قرة العين بود، بی شک در اين امر بی تاثير نبود(۳۲). قرة العين به کاظمين رفت و مدت ٦ ماه در آنجا به تبليغ و تدريس پرداخت.

در اين زمان در ميان بابيان بر سر مسايل گوناگون بحث و جدل وجود داشت. سرچشمه اختلافات در اين بود که برخی از بابيان بر اين باور بودند، که از زمان ظهور "باب" دين اسلام منسوخ است و چون باب هنوز "کتابی" نياورده، دوران فطرت است و تکاليف دينی از جمله نماز، روزه، خمس، ذکات و... ديگر واجب نيستند اصلی ترين نماينده اين جريان فکری در ميان بابيان، قرة العين بود. البته اختلاف با قرة العين تنها بر سر مقولات و مباحث اعتقادی نبود. نحوه رفتار او نيز خشم جناح محافظه کار جنبش را بر می انگيخت. قرة العين اولين زنی است در تاريخ معاصر ايران که به دفاع از بی حجابی برخاست.

"قرة العين در مساله زنان و به خصوص حجاب نظراتی داشت که با تمامی باورهای گذشته در تعارض کامل بود. وی پيش از آمدن به ايران آرا و عقايد خود را در خصوص حجاب با نزديکترين اطرافيان خود در ميان گذاشته و آنان را مجاب نموده بود، و بدين روی نيز در نزد آنان رعايت حجاب نمی نمود(۳۳). از مواردی که او بی حجاب ظاهر شد، ماه محرم ۱۲۱٦ قمری (دسامبر ۱٨۴٥) بود. در اين ماه عزاداری شيعيان که همزمان بود با ميلاد باب، قرة العين جشنی در خانه سيد کاظم رشتی بر پا نمود و خود با لباس رنگی و بی حجاب در اين جشن شرکت نمود(۳۴).

آوازه قرة العين، زنانی را که از حداقل آگاهی و دانش برخوردار بودند، به دور او جمع کرد. زنانی از پايگاه های اجتماعی گوناگون که بعدها همگی به آيين بابی گرويدند. از جمله اينها مرضيه خواهر قرة العين است و خواهر ملاحسين بشرويه و مادر او که شاعر هم بود.

بعدها پس از بازگشت به قزوين برخی از زنان سرشناس شهر نيز جذب قرة العين شدند. از بين آنها "زبيده خانم" دختر فتحعلی شاه و مادر والی خراسان را می توان نام برد. او که شاعر بود، به نام مستعار "جهان" شعر می گفت(۳٥). تاثيرات قرة العين را در شاعر ديگری به نام "شمس جهان" نوه فتحعلی شاه که به نام مستعار "فتنه" شعر می گفت نيز مشاهده می کنيم. او با قرة العين هنگامی آشنا شد که زندانی بود. توصيف اين آشنايی در اشعار مثنوی او آمده است(۳٦).

رفتار و گفتار قرة العين برخی را هم از پيرامون بابيان راند. عده ای به اذيت و آزارش پرداختند، مسلمانان متعصب به خانه اش ريختند و آنجا را سنگباران کردند(۳۳). واکنش قرة العين در برابر اين حملات دعوت علما به مباحثه و مناظره بود: "علمای شيعه و سنی را گردآوريد تا مناظره و مباحثه کنيم، بدين سان حقيقت و دروغ هر طرف و نيز خرد هر دو طرف بر آنکس که عقل دارد، بر ملا خواهد شد"(۳٨).

حاکم شهر برای جلوگيری از بالا گرفتن اختلافات، دستوری از بغداد دريافت کرد و قرة العين را از کربلا اخراج کرد و او به بغداد رفت. بابيان مخالف قرة العين سرانجام به باب شکايت بردند؛ چرا که گمان می کردند که او رفتار قرة العين را تاييد نمی کند و او را مورد سرزنش قرار می دهد. نامه ای که سيد علی محمد باب در پاسخ به آنها نوشت جای هيچ شبهه ای در حمايت تام و تمامش از قرة العين را به جا نمی گذاشت، و اين نامه موجب پراکنده شدن تعدادی از پيروان باب شد.

در همين نامه است که باب به قرة العين لقب "طاهره" (پاک) داد تابه اين ترتيب نشان دهد که اتهام رفتار "غير اخلاقی" او را کاملا رد می کند.

"... اما در باب استفتاءتان در باره آن آينه که روح خودش را پاک ساخته که کلامی را منعکس نمايد که حلاّل مشکلات است. او زنی عادل، عالم، فعال و طاهره است. اوامر او را مورد منازعه قرار ندهيد؛ زيرا که او به وضعيت ما اشراف دارد و وظيفه شما هم جز فرمانبرداری از او نيست. به اين جهت که مقدر نيست که به حقيقت مقام او واقف شويد"(۳٩).

قرة العين در بغداد هم به تبليغ و ترويج آيين بابی پرداخت و اين نا خرسندی علمای شهر را در پی داشت. شکايت آنها به والی، موجب صدور حکم دستگيری و تحت نظر قرار گرفتنش در منزل شيخ محمد آلوسی، مفتی اعظم بغداد شد. اينکه چرا والی بغداد مجازات سنگين تری برای قرة العين در نظر نگرفت، دلايل گوناگونی داشت: ۱- اين کار به معنی پيروزی روحانيون شيعه بود و اين را حکام سنی عتبات نمی خواستند. ۲- زندانی کردن قرة العين ناچار به محاکمه ای می انجاميد که نه تنها در مورد يک زن بی سابقه بود، بلکه با توجه به قدرت سخنوری قرة العين، چه بسا به سود او تمام می شد و نظراتش به صورت وسيع تری رواج می يافت. ۳- در مذهب شيعه و حنفی برای زن "مرتد" مجازات روشن و مشخصی در نظر گرفته نشده است. حکم قتل در اين مورد صادر نمی شود و آنچه که معمول است نگه داشتن "مرتد" در زندان است تا زمانی که دوباره به اسلام ايمان بياورد(۴۰).

قرة العين مدت دو ماه در خانه مفتی بغداد ماند. نامبرده در مورد قرة العين می گويد:

"... برخی ادعا می کنند که قرة العين معتقد به فسخ تام و تمام تکاليف دينی است. اما من در اين گفته هيچ حقيقتی نمی بينم. در مدتی که او در خانه من مسکن داشت... ميان من و او مباحثات بسياری در گرفت؛ بی آنکه ترس و تقيّه ای در کار باشد. حقيقتا" من در اين زن فضل و کمالی ديدم که در مردان نديده ام. او زنی خردمند و پاکدامن بود که در تقوی و پرهيزگاری مانند نداشت... (۴۱)

توجه داشته باشيم که قرة العين در برابر همان کسی از اعتقاداتش دفاع می کرد که کمی پيشتر يکی از معروفترين رهبران بابی عراق ملا علی بسطامی را محکوم به مرگ کرده بود.

بازگشت به ايران

سرانجام حکام عثمانی دستور اخراج قرة العين را از عتبات صادر کردند و قرة العين همراه سی نفر از نزديکانش عراق را به قصد ايران ترک کرد (مارس ۱٨۴٧). سفر او از بغداد تا قزوين سه ماه به طول انجاميد و از شهرهای کرمانشاه و همدان هم گذر کرد. در هر شهر، با مجتهدين، علما و بزرگان شهر جلسات مباحثه و مناظره ترتيب داد. در اين سفر طولانی مورد آزار و اذيت زيادی قرار گرفت. بسيار نيز از او استقبال شد. به ويژه از طرف اهل حق و يهوديان. در کرمانشاه مرکزی برای سخنرانی و تبليغ داير کرد. علمای شهر را به مباحثه فرا خواند. با حاکم شهر، همسرش و چند نفر از افراد سر شناس به گفتگو نشست. فعاليت های او خشم علما را برانگيخت و مجتهد شهر به حاکم شکايت برد. حاکم شهر پيشنهاد قرة العين برای مناظره را به آگاهی مجتهد شهر رساند و مجتهد نپذيرفت. هم اوست که پنهانی به پدر قرة العين نوشت که او را به قزوين باز گرداند.

با دسيسه چينی همين مجتهد است که به محل اقامت قرة العين و همراهانش حمله بردند، اموالشان را مصادره کردند و کوشيدند آنها را از شهر بيرون برانند. در پی اين ماجرا قرة العين به همدان رفت. در آنجا بنا به درخواست او و احتمالا" با وساطت يکی از زنان با نفوذ شهر، از والی شهر که برادر شاه بود اجازه گرفته شد مناظره ای ميان قرة العين و علمای شهر، با هر مرام و مسلکی، برگزار شود. قرة العين برای اين مناظره سه شرط گذاشت: ۱- اتکاء به کلام پيامبر ۲- رعايت ادب و احترام متقابل و احتراز از لعن و دشنام ۳- نکشيدن سيگار (که اکيدا" در ميان بابيان ممنوع بود). قرة العين در اين جلسه مبانی فکر بابی را تکرار و تصريح کرد(۴۲).

روحانيون شهر که توان پاسخ گويی نداشتند، به خشونت روی آوردند و مجلس به هم خورد. آنها که دودلی مقامات دولتی را در تنبيه و مجازات بابيان مشاهده می کردند، به تشديد آزار و اذيت آنان پرداختند(۴۳).

قرة العين سرانجام به قزوين باز گشت، پدر و بستگانش کوشش کردند که او را متقاعد کنند که از آيين بابی دست بکشد و با شوهرش از در سازش درآيد. قرة العين نه تنها نپذيرفت، بلکه به دليل ضديت شوهرش با بابيان، به ابتکار خود و يک طرفه، ازدواجش را با او قطع کرد؛ چه، معتقد بود بنا به گفته پيغمبر، ازدواج با يک کافر، خود به خود باطل است(۴۴).

چندی پس از ورودش به قزوين عمو و پدر شوهر قرة العين، ملا تقی برغانی که همچنان به تبليغات خود عليه بابيان ادامه می داد، توسط يکی از بابيانی که مورد آزار و اذيتش قرار گرفته بود، به قتل رسيد. اين ماجرا در ميان علما و روحانيون محافظه کار و مرتجع شهر سر و صدای زيادی به پا کرد و آنها اين را بهانه انتقام گيری از بابيان کردند. گرچه قاتل خود را معرفی و به قتل اعتراف کرد، تعدادی از بابيان دستگير شدند. قرة العين به عنوان عامل اصلی و طراح نقشه قتل، در خانه حاکم شهر زندانی شد. همسر قرة العين که فرصت مناسبی برای تنبيه او يافته بود، تمام کوشش خود را به کار برد که مسؤوليت او را در برنامه ريزی قتل محرز نمايد. دولت ِ وقت با اينکه مخالف کشتار بابيان بود، اما در برابر مجتهدين تسليم شد و زندانيان را به دست آنها سپرد. چند تن از بابيان به شکل دلخراشی به قتل رسيدند(۴٥). دستگيری قرة العين، بابيان پايتخت را به جنب و جوش انداخت و آنها توانستند ترتيب فرار او را بدهند. قرة العين به تهران رفت و تا ميانه سال ۱٨۴٨ ميلادی که گرد همايی "بدشت" برگزار شد، به طور مخفی در تهران زندگی کرد.

اجتماع بدشت

اجتماع بدشت را بايد يکی از نقاط عطف جنبش بابی شمرد. پس از اين گردهمايی سياست بابيان تغيير کرد و مبارزاتشان وارد مرحله جديدی شد.

"قصد از اين اجتماع بحث در مورد دو مساله بود، نخست رهايی باب از زندان ماکو و ديگر، شرح و تفسير آرا و عقايد باب برای توده بابيان. زيرا که انديشه های مساوات گرايانه باب در پشت آثار عربی و فارسی او مخفی بود و درک آن قدرت عموم بابيان نبود... طرح هر دو مساله... از قرة العين بود و طرح انديشه های مساوات گرايانه و نسخ آيين قبلی يا آيين اسلام و اعلام ظهور آيين جديد يا آيين باب (به گفته بابيان) را خود قرة العين و ملا محمد بارفروشی به عهده گرفتند"(۴٦).

در باره دلايل تغيير سياست بابيان نظريه های گوناگونی طرح شده است. از جمله اينکه استقبال مردم از نظريات باب، به تدريج چنان گسترده شد که باب به يکباره ادعای امامت و پيامبری کرد و اعلام نمود که بيان ناسخ قرآن است(۴٧). نظريه ای که محتمل تر می باشد اينست که چندين سال مبارزه مسالمت آميز، آن تاثيرات سياسی و اجتماعيی را که باب و بابيان انتظار داشتند، به بار نياورده بود. در ميان طبقه حاکم، دامنه تاثير بابيان محدود بود. با مرگ محمد شاه و روی کار آمدن ناصرالدين شاه و صدارت امير کبير، سياست دستگاه حکومتی ديگر به سود بابيان نبود. با وجود شکاف بزرگی که ميان روحانيون افتاده بود، جريان واپس گرا هنوز غلبه داشت. جلب توده های مردم که بخش عظيم شان دهقانان فقير بودند، به سياست ها و اقدامات بسيار عميق تر و راديکال تری نياز داشت. به اين عوامل، وضعيت سخت باب را هم بايد افزود که از آغاز دعوت به آيين نو، در زندان به سر برده و انواع و اقسام آزار و اذيت ها را از سوی مراجع اسلامی متحمل شده بود. اين مجموعه عوامل، در تغيير نظر باب و ادعای امامت و سپس پيامبری موثر بوده است به عبارت ديگر اين تحول را می توان به معنی يکسره کردن تکليف رابطه آيين بابی با شريعت اسلامی دانست. البته به اعتقاد برخی از تاريخ نويسان، تغيير سياست و عملکرد بابيان به ابتکار شخص باب نبوده، بلکه نتيجه فشار جناح راديکال اين جنبش بر باب بوده است و قرة العين يکی از رهبران اصلی اين جناح شمرده می شده است.

"در تهران، قرة العين که سری پر شور دارد و خواستار دگرگونی های اساسی در روش تبليغاتی و مبارزاتی بابيان است، ضرورت تشکيل کنفرانسی را گوشزد می نمايد تا بتواند در اين کنفرانس ضمن آگاهی از آراء و عقايد بابيان، نظرات خويش را نيز به استماع آنان برساند. و چون رای ديگران نيز به تشکيل آن موافق می آيد، محل برگزاری آن را "بدشت" از توابع شاهرود انتخاب می کنند"(۴٨).

در گردهمايی بدشت که ۱۰ روز و به قولی ۲۰ روز به طول انجاميد و در آن ٨۱ نفر از بابيان حضور داشتند، مسايل مهمی مطرح شد و مورد بحث قرار گرفت. قرة العين در طی يک سخنرانی مهم اعلام کرد:

"... ای اصحاب، اين روزگار ايام فترت شمرده می شود. امروز تکاليف شرعی به يکباره ساقط است و اين صوم و صلاة کاری بيهوده است. آنگاه که ميرزا علی محمد باب اقاليم سبعه را فرو گيرد و اين اديان مخالف را يکی کند، تازه شريعتی خواهد آورد و قرآن خويش را در ميان امت وديعتی خواهد نهاد، هر تکليف که از نو بياورد بر خلق روی زمين واجب خواهد گشت. پس زحمت بيهوده بر خويش روا مداريد و در اموال يکديگر شريک و سهيم باشيد که در اين امور شما را عقابی و عذابی نخواهد بود"(۴٩).

قرة العين در سخنان خود زنان را نيز خطاب قرار داد و از آنها خواست که در مبارزه مردان همراه آنان شوند. او گفت که ديگر زمان آن نيست که زنان در حرمسراها مخفی شوند و منتظر بمانند و ببينند که مردها چه کاری می توان بکنند. آنها بايد نشان دهند که به معنای واقعی همراه مردان هستند و همراه آنها در ميدان شهادت به خاک خواهند افتاد(٥۰).

در جريان همين سخنرانی است که قرة العين با حرکتی ناگهانی، پرده ای را که در پشت آن صحبت می کرد، کنار می زند و بی حجاب در ميان حضار پديدار ميشود.

کنت دو گوبينو، روايتی ديگر از ماجرا به دست می دهد، بنا به گفته او، قرة العين بنا به عادتش، بدون حجاب در اين گرد همايی سخنرانی می کند(٥۱). اکثر نوشته ها البته، روايت اول را تاييد می کنند. ضديت قرة العين با حجاب، چنانکه پيش از اين نيز آمد، از مدتها پيش از اجتماع بدشت بر همگان عيان بوده است. در نتيجه اين طور به نظر می رسد که اين حرکت قرة العين بيشتر جنبه نمادين و نمايشی داشته باشد. به عبارت ديگر، حجاب برداری قرة العين پرده برداشتن از آن چيزی است که پوشيده و پنهان مانده بود.

"در بدشت اختلاف نظری روی می دهد. گروهی می گفته اند، بايد همه اصول باب را به همه عوام بابيه گفت و گروهی معتقد بوده اند که صلاح نيست عوام ازهمه مطالب آگاه شوند. قرة العين طرفداری از عقيده نخستين می کند و ديگران هم رای او را می پذيرند و وی در بدشت همه روزه از پس پرده برای جماعت مزبور، وعظ و نطق های مهيجی ايراد می کرده است و روزی که تصميم داشته منظور خود را عملی کند، يعنی حقيقت دين باب را برای عوام آن فرقه باز گويد، به دو تن از خواص خود دستور می دهد که در ضمن نطق، هنگامی که او اشاره می کند، با قيچی بندهای پرده ای را که او از پس آن سخن می گفته پاره کنند..." (٥۲)

در مورد گردهمايی بدشت و پيامدهايش، گزارش ها و تفسيرهای گوناگونی در دست است. به روايت جانی کاشانی، تاريخ نويس رسمی بابيان، پس از حجاب برگرفتن قرة العين: "جمعی بی خود و گروهی باخود و طايفه ای متحير و قومی مجنون و فرقه ای فراری شدند"(٥۳). از سخنان قرة العين نيز گزارش های گو ناگونی ارائه شده. برای مثال پايان سخنان او در برخی گزارشات، به اين صورت نقل شده است: "... اينک اگر ما و شما در اموال و انفس شريک شويم و در عرض و ناموس هم سهيم گرديم، عقاب و نکالی نخواهد بود"(٥۴). برخی تاريخ نويسان بر اساس اين سخنان به اين نتيجه رسيده اند که منظور قرة العين "آزادی بی بند و بار" و "اشتراکی شدن زن" است(٥٥). آنها اتهامات زيادی به قرة العين روا داشته اند: " مستمعين بر پای می شدند و به پای سرير او می رفتند، لب های او را که بر ياقوت يمانی افسوس ميکرد بوسه می زدند، و پستان های او را که بر نار بستان دريغ می خورد، چهره می سودند"(٥٦). از سخنان قرة العين در اين اجتماع متنی که مورد توافق همگان باشد، در دسترس نيست. و مشکل می توان در مورد آنچه گفته شد، نظری قطعی داد. گزارش های موجود را می توان بيشتر تفسيرهای نويسندگانش به حساب آورد تا گزارش سخنان قرة العين. آنچه می توان گفت اينست که، اعتقاد قرة العين به اين که آيين بابی دينی جديد است، نظرش در مورد دوران "فترت" و منسوخ بودن تکاليف دينی و ضديت آشکارش با حجاب که برای دورانش بی سابقه بود، واکنش های بسياری را بر انگيخت. آنگاه که قرة العين از "شراکت در اموال" سخن گفت، نتيجه گرفته شد که زنان نيز "اشتراکی" خواهند شد؛ چرا که زنان نيز جزو "اموال" شمرده می شدند. فزون بر اين بايد در نظر داشت که قرة العين و بابيان هم فکر او، خواهان گسست همه جانبه از اسلام شبعه بودند. اين راديکاليسم فکری بی شک در بيان آنها نيز بارز می شد و گفتار آنها می توانست جامعه سنتی عقب مانده را سخت تکان دهد و بسياری را دچار بحت و حيرت کند. يک جريان فکری اجتماعی را بايد در کليت فکر و علکردش مورد تحليل و داوری قرار داد. از همين روست که حتی اگر بپذيريم که قرة العين در سخنان خود از سهيم شدن در "عرض و ناموس" ياد کرده، گرفتن اين نتيجه که قرة العين و يا بابيان به اشتراکی شدن زنان باور داشتند، نشان گر تعصب و سطحی نگری است. اما رفتار و گفتار قرة العين برای بسياری از تاريخ نويسان و تحليل گران جنبش بابی، حتی آنان که ضديتی با اين آيين نداشته و ندارند، پيشروتر از آنست که "هضم شدنی" باشد.

"بدون ترديد در دشت بدشت نه تنها اشتراک اموال بلکه اشتراک زنان نيز تبليغ شد و سخنان دشمنان بابيان در اين رابطه چندان دور از حقيقت نيست..." (٥٧)

نويسنده سطور بالا با تاکيد بر اينکه کشف حجاب قرة العين در آن دوران "هنوز بسيار زود بودو انعکاس نا مطلوبی به دنبال داشت" به تکرار گفته هايی می پردازد که به گوش آشناست:

"اشتراک زنان موضوع ساده ای نبود. نه تنها در جامعه متعصب اسلامی، بلکه در هر جامعه متمدن ديگری عکس العمل های شديدی را بر می انگيخت و بر می انگيزد... قرة العين و ملا محمد بار فروشی نخست به اجرای اين امر پرداختند و با هم در يک کجاوه نشستند و سپس در برابر چشمن حيرت زده بابيان به حمام رفتند و سپس ساير بابيان نيز کم و بيش به آنان اقتدا کردند و افسانه باغ اپيکور را زنده کردند... با اين همه قرة العين و ملا محمد بار فروشی با نثار خون خود اين اشتباه را جبران کردند. اما حتی بهای سنگين خون آنها نيز نتوانست اين اشتباه را از سينه تاريخ بيرون بياورد"(٥٨).

تحليل بالا بر مبنای روايتی استوار است که به نظر می رسد که بيشتر ميوه تخيلات واقعه نگارای باشد؛ چرا که هيچ کدام از تاريخ نويسان جدی کوچکترين اشاره ای به "باغ اپيکور" نکرده اند. مروری بر زندگی قرة العين، حتی از نگاه دشمنانش، نشان می دهد که او چقدر به دور از اين اتهامات مبتذل بود و چگونه تمام عمر کوتاهش را صرف تبليغ و ترويج اعتقادات مذهبی و اجتماعی خود کرد. بزرگترين "جرم" قرة العين هم بی ترديد همين بود.

آنچه در اجتماع بدشت روی داد، آشکار شدن اختلافات ميان سران جنبش بابی بود؛ به ويژه دو رهبر اصلی جنبش که در اين اجتماع حضور داشتند، قرة العين و ملا محمد بارفروش (قدوس). قدوس تا آنجا پيش رفت که قرة العين را به "ارتداد" متهم کرد. قرة العين نيز يک بار با شمشيری در دست، نماز و عبادت قدوس را قطع کرد و گفت:

"اين نمايش را تمام کنيد! دوران نماز و مناجات بسر آمده. اينک زمان تدارک ميدان رزم و فذاکاری و از خودگذشتگی فرا رسيده است"(٥٩).

برآيند اجتماع بدشت، در مجموع، برتری يافتن نظرات قرة العين بود(٦۰). قدوس نيز در پی مباحثاتی که با قرة العين داشت از مواضع خود عقب نشينی کرد. نشستن آن دو در يک کجاوه هنگام ترک بدشت، چه بسا نشانگر توافق و تفاهم نهايی آنها بود.

پس از متفرق شدن اجتماع بدشت در فاصله سال های ۱٨۴٨ تا ۱٨٥۰ ميلادی، قرة العين مازندران را زير پا گذاشت واز اين شهر به آن شهر و از اين ده به آن ده رفت(٦۱). در همين زمان واقعه قلعه شيخ طبرسی روی داد و قرة العين کوشش کرد که به شورشيان بپيوندد. اما مخفی گاهش توسط ماموران حکومت کشف شده و به جرم همدستی در قتل پدرشوهرش مجددا" دستگير شد. گفته ميشود نام او در فهرست نام بابيانی قرار داشت که دولت اميرکبير خواهان دستگيريشان بود(٦۲).

قرة العين را پس از دستگيری به تهران منتقل و در خانه محمود خان کلانتر، رئيس پليس تهران، زندانی کردند. گويا ديداری کوتاه با شاه و صدر اعظم هم داشته است(٦۳).

پس از اجتماع بدشت و وارد شدن جنبش بابيان به مرحله قهرآميز، شاهد شورش بابيان در چند نقطه ايران هستيم: قلعه شيخ طبرسی (در نزديکی بابل)، نيريز و سپس زنجان. مرگ محمد شاه و هرج و مرجی که معمولا" مرگ پادشاهان به دنبال می آورد نيز زمينه را برای اين شورش مهيا کرد. حکومت مصمم بود که کار بابيان را يکسره کند. سيد علی محمد باب و چند تن از ياران نزديکش در تبريز اعدام شدند (به سال ۱٨٥۰ ميلادی). پس از سرکوب قيام زنجان، بابيان مبارز، شيوه "ترور" را بر ميگزينند(٦۴).

در سال ۱٨٥۳۰، پس از ترور نا موفق ناصر الدين شاه توسط سه نفر بابی، قتل عام بابيان آغاز ميشود و تعداد بی شماری از مخالفان و نافرمانان را به جرم بابی بودن به فجيع ترين شکلی به قتل می رسانند(٦٥). در سپتامبر ۱٨٥۲، دو مجتهد به نام های حاج ملا علی کنی و حاجی ميرزا محمد مازندرانی پس از مباحثاتی با قرة العين، حکم تکفير و قتل او را صادر می کنند. اما او تا زمان ترور ناصرالدين شاه در زندان می ماند. در اين مدت کوششهايی صورت می گيرد که قرة العين را وادار به انکار اعتقاداتش کنند. فرستاده هايی از سوی دربار به سويش روانه می شوند. يکی از همين فرستاده ها به او می گويد:

"... شما را به نياوران می برند و می پرسند که قرة العين شما بابی هستيد؟ شما فقط جواب می دهيد نه. آنها با اين که يقين دارند بابی هستيد، مايلند بيش از اين از شما جوابی نشنوند و اميدوارند يک چند شما به حالت انزوا زندگی کنيد و با مردم سخن نگوييد و مستخلص شويد. قرة العين گفت... اميدوار نباشيد که من آنی، هرچند به ظاهر هم که باشد، عقيده خود را پنهان کنم، آنهم برای يک امر پوچ و مهمل که يک کالبد موقتی بی قدر و قيمت را چند روز بيشتر حفظ کنم!"(٦٦)

آن طور که گفته می شود، قرة العين در طول بازجويی از عقايد خود دست نکشيد و حکم قتل او به اجرا گذاشته شد. او را شبانه از خانه کلانتر به "باغ ايلخانی" (محل کنونی بانک ملی ايران در خيابان فردوسی) بردند و با پيچيدن دستمال به دور گردنش خفه کردند. جسد او را در چاهی انداخته و چاه را با خاک و سنگ پوشاندند(٦٧).

آثار مکتوب زيادی از قرة العين به جا نمانده است. بيشتر نوشته هايش از نظم و نثر در جريان قتل عام های پی در پی بابيان و جنگ و گريزهای آنان از بين رفته است. آن چه بر جای مانده چند رساله، چند نامه، و چند شعر است. (٦٨)

* * * * *

در باره زندگی و آثار قرة العين، اين بانوی بزرگ تاريخ ايران، پژوهش و بررسی زيادی صورت نگرفته است. بی شک به دليل کينه عميقی که علمای واپس گرا و حکام مستبد نسبت به جنبش بابی داشته اند، به طوری که حتی اشاره ای به اين جنبش موجب خشم آنها می شد، چه رسد به کوشش در راه شناختن و شناساندن اين جنبش و چهره های آن به نسل های آينده. در سال های اخير اما اين کمبود تا حدودی جبران شده و پژوهش هايی در خارج کشور جهت روشن تر شدن جنبه های گوناگون زندگی و مبارزات قرة العين در راه اصلاح دين و جامعه انجام گرفته است.

مبارزه قرة العين مانند مبارزه بسياری از اصلاح طلبان آن زمان، زير لوای دين صورت گرفت، تنها با توجه به چهارچوب فکری و ايدئولوژيک جنبش بابی است نارساييها، دگم ها، بايدها و نبايدها، تمام خواهی ها و... در يک کلام محدوديت های مبارزات بابيان قابل درک و بررسی است؛ محدوديت هايی که بی شک در شکست اين جنبش بی تاثير نبودند. اما تحليل و داوری در مورد اين جنبش هر چه که باشد، مشکل ميتوان نقش و جايگاه قرة العين را به عنوان يکی از نقاط درخشان جنبش بابی انکار کرد. نقش و جايگاه قرة العين در اين جنبش البته او را روياروی سدهايی قرار داد که جامعه در برابر زنان برافراشته است. مخالفين قرة العين ادعا می کنند که "ماده او برای آشوب آماده بود"(٦٩). اما او چگونه می توانست در آن ايام، بدون "آشوب" و طغيان عليه رسوم و عادات واپسگرای رايج در جامعه، به افکار و عقايدش جامه عمل بپوشاند؟

در دورانی که قرة العين زندگی می کرد هنوز سخن از جنبش حق خواهانه زنان در ميان نبود؛ حتی در اروپا. اولين طليعه های جنبش احقاق حقوق سياسی و مدنی زنان، چند سال پس از مرگ قرة العين آشکار شد. از اين رو، طرح اين پرسش که، آيا قرة العين پرچمدار جنبش رهايی زنان ايران است يا نه، بيهوده به نظر می رسد. در آثار قرة العين اشاره مستقيمی به وضعيت زنان در جامعه نشده است(٧۰) و نمی توانست هم بشود. چرا که طرح "مساله زن" با مفهوم امروزی آن، تنها از يک قرن پيش رايج شده است. طبيعتا" سطح آگاهی آن دوران اجازه نمی داد که قرة العين به طرح "مساله زن" پردازد. در همان دوران اما در گوشه و کنار جهان صداهايی به گوش می رسيد، که ستمی را که بر زنان روا می شد، فرياد می کرد و خواهان فرو ريختن زندانی بود که زنان در آن می زيستند. قرة العين صدايی بود در ميان اين صداها. زندگی قرة العين به نحو بارزی بيانگر وضعيت و مشکلات زنان در جامعه مرد سالار است؛ به ويژه زنانی که کوشش دارند از بندهای جامعه رها شوند و حداقل حقوق انسانی را به دست آورند.

"قرة العين مرزهای تصنعی تحميل شده بر زن را برنمی تافت و از شهری به شهری و از ديار و فرهنگی به ديار و فرهنگی ديگر می رفت. او هرگز تن به سکون نداد... او تجسم تحرک و توان و تلاش بود و در فرهنگی که زن را به چهارچوب حجاب و خانه تصليب می کند و چنان از تحرک زن بيمناک است که حتی تا به امروز برای صدور اجازه خروج و گذرنامه، زن را نيازمند اجازه کتبی شوهر می داند، طاهره سکوت را نپذيرفت، او حضور را به جای غياب، فصاحت را به جای سکوت، تعارض را به جای تسليم، تحرک را به جای سکون و هويت زنانه را به جای بی چهرگی نشاند"(٧۱).

قرة العين عليه همه سدهايی عصيان کرد که دنيای زنان را از مردان جدا ميکرد. از اين روست که نه تنها دانش و معرفت آموخت و به درجه اجتهاد رسيد، نه تنها به دليل تواناييهايش، از رهبران طراز اول يک جنبش اجتماعی بزرگ شد، بلکه حجاب را هدف گرفت که بارزترين نمود جدايی اين دو دنيا و محبوس بودن زنان است. او به رغم اعتقادات عميق مذهبی، تا به آخر عليه حجاب به مبارزه پرداخت.

حجاب، از زمانی دور دست در ايران بوده و کاربردهای گوناگونی داشته است. رعايت آن برای برخی تکليف دينی بوده؛ برای دسته ای عادت و برای گروهی پوشاننده فقر و تنگدستی. اما در گذشته هيچگاه حجاب مترادف با "رهايی" و "آزادی" زن تلقی نشده است؛ حتی از سوی نيروهای مذهبی، در دهه های اخير، با برآمد "اسلام گرايی انقلابی"، کوشش هايی صورت گرفته شده که نقش و معنای ديگری به حجاب داده شود(٧۲). تحول وضعيت زنان و گسترش آگاهی نسبت به مساله زن که ره آورد سده اخير است، پذيرش تفکری به کلی ناسازگار با زمان را مشکل کرده بود و کوششی در جهت سازگار جلوه دادن تفکر سنتی با زمان حاضر اجتناب ناپذير می نمود. اين چرخش حيرت انگيز مفهوم حجاب از همين جا سرچشمه گرفته و اين چنين است که حجاب از "کفن سياهی" که زنان را زنده به گور می کرد به نماد "رهايی" و حضور فعال زنان در جامعه تبديل شده است.

تغيير معنای نمادين حجاب البته به معنای تغيير واقعيت آن نيست. حجاب همچنان بيانگر وحشت جامعه مردسالار از وجود زن است و نشانگر جدايی زن و مرد و موقعيت فرودست زنان در جامعه. از همين روست که حجاب از ديرباز يکی از موضوع های اصلی مورد مناقشه نيروهای آزادی خواه و طرفدار برابری زن و مرد با نيروهای واپس گرا و قشری بوده است و در آينده نيز همچنان خواهد بود.




مهناز متين

نشريه نقطه شماره ٩ تابستان ٧٨






پانويس ها

۱- شعری از قرة العين، بر گرفته از: "چهره قرة العين از صدای خود او" امين بنايی، نشريه "نيمه ديگر"، شماره ۱٦-۱٥ پاييز و زمستان ۱۳٧۰، ص ٦۲.

۲-

Resurrection and Renewal: The Making of Babi Movement in Iran 1844 - 1850 Abbas Amanat Cornell University Press , NY , 1989 , p295

در مورد تاريخ تولد قرة العين، توافق نظر وجود ندارد. سال ۱٨۱٥ يا ۱٨۱٧ نيز در برخی منابع آمده است.

۳- در منابعی که نگارنده به آنها رجوع کرده، اطلاعاتی در مورد مادر قرة العين وجود ندارد. فرزانه ميلانی در يک سخنرانی در باره قرة العين (به مناسبت بزرگداشت روز جهانی زن، روز ٥ مارس ۱٩٩٩، در سان خوزه، کاليفرنيا)، اشاره می کند که مادر قرة العين اديب بوده است.

۴- کتاب: "زنان سخنور"، تاليف علی اکبر مشير سليمی، موسسه مطبوعاتی علی اکبر علمی، تهران، بهمن ۱۳۲٥، ص ٧۱.

٥- کتاب: "واپسين جنبش قرون وسطايی دوران فئودال "، محمدرضا فشاهی، انتشارات جاويدان، تهران، ۲٥۳٦ شاهنشاهی، ص ۱۳۳.

٦- کتاب: "قرة العين شاعره آزادی خواه و ملی ايران" معين الدين محرابی، نشر رويش، آلمان (کلن)، چاپ سوم، ۱٩٩۴، ص ٥٥.

٧- همان، پيش گفته، ص ٥٦-٥٥.

٨- کتاب: "نقطه الکاف (در تاريخ ظهور باب و وقايع هشت سال اول از تاريخ بابيه)"، تاليف حاجی ميرزا جانی کاشانی، به کوشش ادوارد براون، لندن، ۱٩۱۰.

٩- "Resurrection ..."، پيش گفته، ص ۲٩٧.

۱۰- "قرة العين..."، ص ۲٨.

۱۱- برگرفته از سخنرانی ناصر مهاجر درباره "جنبش بابی"، ۲٧ سپتامبر ۱٩٩٨، برکلی، کاليفرنيا.

۱۲- کتاب : "ايران در راه يابی فرهنگی، ۱٨۴٨-۱٨۳۴"، هما ناطق، مرکز چاپ و نشر پيام، لندن، ۱٩٨٨، ص ۴٨.

۱۳- همان، ص ٦.

۱۴- کتاب: "کارنامه و زمانه ميرزا رضا کرمانی"، هما ناطق موسسه انتشارات حافظ، بن، ۱۳٦۳، ص ۴-٥۳.

۱٥- "اميرکبير و ايران"، فريدون آدميت، انتشارات خوارزمی، چاپ سوم، ۱۳۴٨، تهران، ص ۴۴۲.

۱٦- کتاب: "ايران در راه يابی..."، پيش گفته، ص ٧۲.

۱٧- همان.

۱٨- کتاب : " برخی يررسی ها درباره جهان بينی ها و جنبش های اجتماعی در ايران"، احسان طبری، از نشريات حزب توده ايران، ۱۳۴٨، ص ۳٨٧.

۱٩-

Les Religion et Philosophies dans 1 Asie central, comte de Gobineau , Ed. Paris , tome 2 , p 84

۲۰- کتاب: "واپسين جنبش..."، ص ۱۱۲.

۲۱- ن. ک. پاکنويس ٩

۲۲- کتاب: "واپسين جنبش..."، ص ۱۱۰، و نيز "Les Religion et..." ، جلد ۲، ص ٧٩.

۲۳- کتاب: "واپسين جنبش..."، ص ۱۱۲.

۲۴- قرة العين... "، ص ۲٨.

۲٥- "Resurrection ..."، پيش گفته، ص ۲٩٨.

۲٦- "قرة العين... "، ص ٦۲، و " زنان سخنور... "، ص ٧۲.

۲٧- "قرة العين... "، ص ٦۲.

۲٨- همان جا، ص ٦۲، ٧٥.

۲٩- ملا حسين بشرويه، يکی از نزديکترين شاگردان سيد کاظم رشتی و از نخستين پيروان باب بود، پس از ادعای باب مبنی بر اينکه امام غايب است، ملا حسين لقب باب گرفت و به "باب الباب" معروف شد.

۳۰- "قرة العين... "، ص ٧٨.

۳۱- "حروف حی " اولين ۱٨ نفری هستند که به باب گرويدند. "حی" به معنای زنده است. دليل انتخاب عدد ۱٨ اينست که اين تعداد به اضافه خود باب، عدد ۱٩ را حاصل می دهد و عدد ۱٩ در آيين باب مقدس می باشد. برای اطلاعات بيشتر از الهيات باب و اهميت حروف و اعداد در آن، ن. ک. به کتاب دوگوبينو، پيش گفته، جلد ۲، ص ۴۳ تا ۱۰۱ و : " واپسين جنبش... "، ص ٩۲ تا ۱۱۴.

۳۲- "Resurrection..." ص ۳۰۰.

۳۳- "قرة العين... "، ص ٨۲.

۳۴- "Resurrection..."، ص ٥-۳۰۴.

۳٥- همان.

۳٦- همان.

۳٧- "زنان سخنور..."، پيش گفته، ص ٧۳.

۳٨- "Resurrection ..."، ص ۱٧-۳۰٧.

۳٩- همان.

۴۰- همان.

۴۱- همان.

۴۲- همان.

۴۳- همان.

۴۴- همان.

۴٥- "قرة العين..."، ص ٩۰ و نيز کتاب " فتنه باب"، اعتضاد السلطنه، توضيحات و مقالت به قلم عبد الحسين نوايی، انتشارات بابک، چاپ سوم، بهار ۱۳٦۲، ص ۱٧٧.

۴٦- " واپسين جنبش..."، ص ۱۱٩. آنچه درون پرانتزآمده، در متن اصلی کتاب وجود دارد.

۴٧- کتاب: "واپسين جنبش..."، ص ٨٦.

۴٨- "قرة العين..."، ص ٩۱.

۴٩- همانجا، ص ٩۳.

٥۰- "Les Religion et..."، جلد ۱، ص ۲۰٩.

٥۱- همانجا، ص ۲۰٨.

٥۲- لغت نامه دهخدا، چاپ اول از دوره جديد، بهار ۱۳٧۳، انتشارات دانشگاه تهران، ص ۲، ۱۳٥۱.

٥۳- "نقطه الکاف..."، ص ۴-۱٥۳.

٥۴- "قرة العين..."، ص ٩۴.

٥٥- "زنان سخنور... " ص ٧٧.

٥٦- لسان الملک سپهر، برگرفته از "ايران و راه يابی..." ص ٧۲.

٥٧- "واپسين جنبش..."، ص ۱۴٦.

٥٨- همان.

٥٩- "Resurrection ..."، ص ۳۲٦ تا ۳۲٩.

٦۰- همان.

٦۱- همان.

٦۲- همان.

٦۳- همان.

٦۴- "واپسين جنبش..."، ص ۱۳۰-۱۲٩.

٦٥- همان.

٦٦- لغت نامه دهخدا، پيش گفته، ص ۱۳٥۱۴.

٦٧ - ماجرای مفصل تر اين قتل در لغت نامه دهخدا، ص ۱۳٥۱۴، آمده است. نويسنده کتاب "زنان سخنور" ماجرايی را نقل می کند از پيدا شدن بقايای جسد قرة العين، بيش از ٧۰ سال پس از قتلش، هنگامی که رضا شاه دستور می دهد، باشگاهی برای افسران ساخته شود و محل باغ ايلخانی را برای آن برمی گزينند و در جريان کارهای ساختمانی، کارگران جسد او را پيدا می کنند. ن. ک. "زنان سخنور ص ٨۱-٨۰".

٦٨- برای اطلاع بيشتر، ن. ک. به "Resurrection ..." ص ۳۰۱، بيشتر آثار قرة العين در کتاب "ظهور الحق" اثر شيخ اسدالله فاضل مازندرانی به چاپ رسيده است.

٦٩- "زنان سخنور" ص ٧۳.

٧۰- "Resurrection ..."، ص ۳۳۰.

٧۱- مقاله: "پرده را برداريم، بگذاريم که احساس هوايی بخورد"، فرزانه ميلانی، نشريه " نيمه ديگر" پيش گفته، ص ٥٩.

٧۲- برای اطلاع بيشتر در مورد حجاب در ايران ن. ک. به دو اثر شهلا شفيق:

La femme et le etour de Islam , experience iranienne , ChahlaChafiq , Ed. Du felin, Paris, 1991

بهار ۰۱۳٧٥ و مقاله "حجاب اسلامی آيينه سحرآميز برابر جامعه"، مجله "نقطه"؛ شماره ٥-۴، زمستان ۱۳٧۴