سرمقاله افتون بلادت (Aftonbladet) روزنامه عصر سوئد ۲۳ ژانويه ۲۰۰۲
آزادی از دست رفته فديمه
جهنمی که فديمه در آن زندگی ميکرد از پنج سال پيش شروع شد. فديمه عاشق مردی سوئدی شد و بارها و بارها خانواده اش او را به مرگ تهديد کردند. گفته بودند که به او تجاوز ميکنند، او را ميکشند و مثله ميکنند. او تسليم نشد و قبول نکرد که آزاد بودنش ننگی برای خانواده اوست. برادر و پدرش به جرم تهديد غير قانونی محکوم شدند. حکم محکوميت مردان ِ خانواده، آنها را نترساند. تابستان ۱٩٩٨ دوست پسر فديمه در يک تصادف رانندگی کشته شد. يک هفته بعد از اين واقعه باز هم فديمه از برادرش کتک سختی خورد. امروز ديگر فديمه مرده است. اما ياد فديمه ياد ستمی که او در زندگی اش کشيد نيست بلکه بيش از هر چيز خاطره عظمت شجاعتی است که اين زن با زندگی اش به نمايش گذاشت. او آزادی را به هيچ چيز نفروخت. فديمه در مصاحبه ای با افتون بلادت در فوريه سال ۱٩٩٨ گفت: "من ميدانم که کاری که ميکنم صحيح است. من به ترکيه نميروم تا مثل گاو و گوسفند شوهرم بدهند. من ميخواهم با مردی که عاشقش هستم زندگی کنم، درس بخوانم و در خانه ای زندگی کنم که وارد شدن و خارج شدن از درش به اختيار خودم باشد. آيا اين زياده طلبی است؟" فديمه از اوپسالا به اوسترسوند رفت و مشغول به تحصيل در رشته جامعه شناسی شد. در دانشگاه در فعاليت باشگاه دانشجويان سوسيال دمکرات شريک شد. فديمه با روکردن به مردم و بازگو کردن شجاعانه داستان زندگی خودش و شرح مبارزه اش عليه سنت های مردسالارانه ای که خفه شدن او را ميخواستند، الگويی شد برای بسياری از دختران جوانی که در اين کشور زندگی ميکنند. گلوله هايی که به سوی فديمه شليک شد گلوله هايی بسوی آزادی طلبی زنهای جوان بيشمار است. اما اين گلوله ها بجای اينکه صدای پايان مبارزه برای آزادی باشند بايد شيپور اعلام آغاز جنگی ديگر برای آزادی بحساب بيايند. ياد فديمه بايد زنده بماند. ياد او بايد برای کسانی که ميخواهند حق مسلم زنان خارجی را بر زندگی خودشان تضمين کنند زنده بماند. جامعه مردسالار و ستم بر زن همه جا هست. اما شکل و درجه اش در هر جا متفاوت است. آن نوع خشونت عليه زنان که با لزوم حفظ شرف خانواده توجيه ميشود عمدتا در کشورهای کناره مديترانه، در شمال آفريقا و خاور ميانه رايج است. خانواده فديمه زير فشار اجتماعی طاقت فرسايی قرار داشته است. اطرافيان و محيط پيرامون به طرق مختلف به او حالی کرده اند که راه و روش زندگی او برايشان غير قابل پذيرش است. فديمه قربانی اين باور شد که گويا آبروی خانواده ها به محبوس بودن دخترانشان وابسته است. پدر او اين مسئوليت غير قابل تخطی را بر عهده داشت که در مقابل اين فشار ها مقاومت کند، اما نتوانست. حال ديگر وقت آنست که اين باور و اين الگو که قبل از فديمه هم قربانيان زيادی گرفته است در هم شکسته شود. مونا سالين وزير انتگراسيون با سازمانهای مهاجران در حال همکاری است تا شايد بشود قوانين مربوط به ازدواج را تغيير داد و خانه های ويژه ای برای پناه دادن و حمايت کردن از زنان مهاجر بوجود آورد. اما کارهايی که خانم وزير ميخواهد بکند کافی نيست. ادارات و مقامات دولتی، اداره سوسيال، پليس و مدرسه ها بايد همه در اين کار سهيم شوند و ايمنی زنان را تضمين کنند. سازمانهای مهاجران در اين ميان نقش تعيين کننده ای دارند. آنها ميتوانند با مقابله کردنشان با ستمی که بر زنان، با اتکا به ناموس پرستی اعمال ميشود، به همه اثبات کنند که خشونت نسبت به زنان و به انقياد کشيدن آنها ربطی به قوميت و زادگاه مردم ندارد. آنها ميتوانند با مقابله آشکار با اين پديده ها به همه نشان بدهند که اين ارزشهای غير قابل قبول پدرسالارانه در هر جا که ظهور کند عده ای قد علم ميکنند تا به زباله دان بفرستندشان. آزادی در جامعه ما همان قدر هست که فديمه از آن برخوردار شد. پس مرگ او باری است بر دوش همه ما. همه ما مسئوليم تا مبارزه فديمه برای آزادی را ادامه بدهيم. نگذاريد فديمه به عبث مرده باشد.
Swedish original: Aftonbladet 2002-01-23 |