وقتی اين ايکبيریها پاشونو از گليمشون درازتر کنن، خر تو خر ميشه!
ديگه حاليم شده، بالاخره حاليم شد که جام قاطی کدوم جماعته... منو بگو که تا حالا فکر ميکردم توی سوئد آدم اگه آدم ديگهای رو تهديد نکنه ميتونه اصلا هر چی دلش خواست بگه! من جای مخصوص خودمو دارم و اگه چيزی هست که بعضیها خوششون نميآيد اينه که پامو از گليمم درازتر کردهام. من، من "دختر خارجيه" هستم. من يکی از اونهايی هستم که قراره سهميه ايکبيریهای ستون آزاد روزنامه مترو رو پر کنم همراه الکساندرا، کارلوس، زانيار و بقيه. در نامههای تهديدآميزی که معمولا بعد از انتشار مقالههايم دريافت ميکنم، پيشنهادهايی هست از اين دست که من بايد به جای اين حرفها چه حرفهايی بزنم. همه جور پيشنهادی هست. ميگن بايد راجع به فک و فاميلای زورگوم حرف بزنم، بايد از اين حرف بزنم که سوئد واقعا چه بهشتی است... ديگران که "انتقاداتشان" کمتر "سازنده" است رک و راست مينويسند که بهتر است برگردم وطنم، اونوقت همه چی بهتر ميشه. بعضیها گفتهاند که حتی اينقدر لطف دارند که حاضرند پول مسافرت برگشت مرا بدهند و بيايند فردوگاه بدرقهام. راستش را بخواهيد گاهی دلم ميخواهد اين پيشنهادها را قبول کنم. وقتی آدم را زير رگبار نامه و ايميل ميگيرند و مينويسند که يا خفه خون بگير يا گورت را گم کن و برگرد به همانجا که ازش آمدهای، آدم به فکر ميافته. کيه که بفکر نيفته؟ کمتر کسی جايی ميمونه که احساس کنه مزاحمه. از طرف ديگه نميدونم به کجا بايد گورم را گم کنم؟ من کــُردم، ما وطنی نداريم. خدا ميدونه از کِی. بدتر از همه اين که، راستش شايد دلم نميخواهد اعتراف کنم، بدتر از همه اينکه خودمو سوئدی ميدونم. حالا معنی سوئدی بودن هر چه هست باشه. همونطور که گفتم من اون دختر خارجيه هستم که اجازه دارم جايی که حرف زدن خارجيها خوبه، حرف بزنم. بد نيست آدم نشون بده که به لحاظ سياسی کارش درسته و يکی دو تا خارجی هم باهاش کار ميکنند. همه اينجوريش رو دوست دارند، اما بشرطی که اين الدنگهای ايکبيری پاشونو از گليمشون درازتر نکنن و فقط همون نقشی رو بازی کنن که براشون در نظر گرفتهاند. اگر نه چی ميشه؟ هرج و مرج ميشه. چی شده؟ چی ميگن؟ جامعه ما رو نقد ميکنند؟ سياست ما رو؟ ما ها رو؟؟ فلان فلان شدههای نمک نشناس! آخه ميدونيد ما ايکبيریها فقط وقتی بدرد مطبوعات و رسانههای سوئد ميخوريم که بخوايم از فک و فاميل زورگو و ظالممون بدگويی کنيم، يا وقتی که بخوايم از سوئد تعريف کنيم يا از چيزهای بی خطری مثل هوا و بستنی مورد علاقهمون حرف بزنيم. ترجيحا بايد همين حرفها هم با کمی لبخند همراه باشه، وگرنه اونم کمی ناراحت کننده بنظر ميآد. اگر همه چيز مطابق نقشه پيش بره فقط نازيستها هستند که يقهمونو ول نميکنند. آنها هم اعتراضشون به اينه که اصلا چرا زندهايم، حالا چه سر و کلهمان در رسانههای سوئدی پيدا بشه چه نشه. اما اگر از چيزهايی حرف بزنيم که حالا داريم حرف ميزنيم اونوقت صندوقهای پستیمان پر از اين نامههای پرمحبت از شهروندان محترم ميشه که فکر ميکنند ما از حد و مرز مهمان نوازی آنها تجاوز کردهايم. اما مهمان نوازی آنها ديگر مهمان نوازی من هم هست. آخه ناسلامتى من هم سوئدیام. اگر باور نميکنيد بياييد پاسپورتم را ببينيد. قول ميدهم و به هر چه دارم قسم ميخورم که شهروند سوئدم. پس دفعه بعد وقتی در نامههايتان در باره "ما سوئديها" و "شما خارجيها" نوشتيد يادتان باشد که جای منهم در واقع در قوطی "ما سوئديها" است.
برای اينکه مردم دربست از اين "ستون شورشی" من روگردون نشن لازمه بگم که به نظر من هم هوای سوئد افتضاح است و منهم
بستنی وانيلی با فندق رو دوست دارم.
نبيله عبدالفتاح
به نقل از
روزنامه مترو - ۲۴ر۵ر۲۰۰۵
زير نويس مترجم لغت بهتری از "ايکبيری" برای blatte پيدا نکردم. blatta کلمه لاتين است به معنی سوسک. لينه Carl von Linné 1707-1778 محقق زيست شناس شهير سوئدی که برای اولين بار کاتالوگی از همه گياهان و جانوران شناخته شده تهيه کرده است، نه يک سوسک بلکه يک خانواده از سوسکها را blatta نامگذاری کرده است. در فرهنگ مردم سوئد هم مثل ايران سوسک، سَمبل بدترکيبی و بدقيافه بودن و کثيف بودن است. ولی در فارسی مثلا "خاله سوسکه" چندان بار منفی ندارد. آدم به بچه کوچک سياه چردهاش از فرط دوست داشتن ميتواند خاله سوسکه بگويد. بنظر ميرسد ايکبيری در فارسی معادل خوبی برای اين لغت باشد.
احمد شاملو در کتاب کوچه دفتر سوم (صفحه ۶۵۶) اکبير يا ايکبير را اينطور معنی ميکند:
آنها که در سوئد از خارجيها بدشان ميآيد هم طبق معمول از خارجيها با اسامی ديگری نام ميبرند. svartskalle "کله سياه" و blatte "ايکبيری" دو تا از اين اصطلاحات رايجند. اما blatte از svartskalle ملايمتر و کمتر توهينآميز است. يا بهتر است بگوييم بار نژادپرستانه اش کمتر است. به هر حال درجهای از توهين و تحقير با مضمون راسيستی در هر دوشان هست. زبان فارسی به اين اندازه انعطاف ندارد. فاشيست و راسيست فارس برای اينکه با تحقير از مردم ديگر حرف بزند نميتواند براحتی کلمه جديد بسازد بنابراين مجبور است صفت و موصوف را با هم ذکر کند: "ترک خر"، "عرب سوسمارخور" و امثالهم. اما راسيسم خاص سفيدها و سوئدیها نيست. وقتی خارجیها ميخواهند از سوئديها با تحقير حرف بزنند، آنها هم اصطلاحات تحقير آميز خودشان را ميسازند و بکار ميبرند. معادل ايکيبری در فرهنگ طرف مقابل svenne است. يعنی وقتی يک خارجی ميخواهد از سوئدی با تحقير حرف بزند از لفظ svenne استفاده ميکند. برای فارسی زبان (ملهم از اسلام) چيزی معادل "سوئدی کون نشور".
|