مصاحبه با آیتالله خمینیفالاچی: قبل از هر چيز، مرگ مرحوم طالقانى را به شما تسليت عرض ميكنم. خمینی: انشاءالله موفق باشند. تشكر ميكنم از تسليت ايشان. - اميدوارم حضرت امام به سؤالاتى كه من ميكنم كه شايد بعضىها به ظاهر مسخره بيايد و بعضىها ناراحت كننده باشد، ولى اميدوارم كه با صبر و حوصلهاى كه من در ايشان ميبينم به سادگى جواب بدهند. - بگوييد كه اگر سؤالها بخواهد زياد باشد من وقت ندارم و محدود باشد. يك چند سؤالى باشد عيب ندارد. سؤالها را انتخاب كنيد و آن سؤالى كه مهم است بكنيد. براى اين كه زياد طول ميكشد. - حضرت امام خميني! ايران در دست شماست و حرفهاى شما كاملاً مورد قبول است و حرفهاى شما قانون ميشود در اين كشور و حالت اجرايى پيدا ميكند. در مملكت بعضىها هستند كه فكر ميكنند در اين كشور آزادى نيست. حضرتتان چه ميفرماييد؟ - بگوييد كه ايران در دست من نيست، در دست ملت است. و ملت هم كسى كه خدمتگزار باشد و مصالحشان را بخواهد، با آزادى مطلق، به او ممكن است رو بياورد. و شما ملاحظه كرديد و در فوت مرحوم آقاى طالقانى سرنيزهاى نبود، زورى نبود، مردم با آزادى ريختند در خيابانها و همه ايران منقلب شد. اين نه اين است كه آزادى بدون قانون وجود داشته باشد، آن آزادى نيست. منتها آزادى است كه مردم روى محبت و عشقشان و روى يك مبادى و مبادى الهى به بعضى اشخاص كه اينها را ميشناختند به اين كه الهى هستند روى ميآورند؛ و اين آزادگى است. - آن طورى كه از بياناتتان در قم در گذشته نه نزديك، خيلى دور فرمودهايد و حقيقتى بوده آن، مدرن شدن يك انسان است كه بتواند آزاد بينديشد و آزاد تصميم بگيرد و آزاد انتخاب بكند. چه طور امكان دارد، الان در كشور، كمونيستها و ساير اقليتها ـ چه سياسى و چه مذهبى و چه ملى ـ نميتوانند آزادانه اظهار بيان بكنند و اظهار انديشه بكنند. - بگوييد شما اول خيال كرديد مسألهاى را، بعد علتش را ميپرسيد. در مملكت ما آزادى انديشه هست. آزادى قلم هست. آزادى بيان هست. ولى آزادى توطئه و آزادى فسادكارى نيست. شما اگر توقع داريد كه ما بگذاريم بر [ عليه ] ما توطئه كنند و مملكت ما را به هرج و مرج بكشند، به فساد بكشند و مقصودشان از آزادى اين است، در هيچ جاى دنيا همچو آزادى نيست. و اگر آزادى انديشه است، آزادى بيان است، اين آقاى بنى صدر مطلعند و ما مطلعيم كه ايشان دعوت ميكردند همين كمونيستها را و همان اشخاصى كه غير ما فكر ميكردند، دعوت ميكنند كه بياييد صحبتهايتان را بكنيد. و ما پنج ماه بيشتر بلكه به طور مطلق به اينها آزادى داديم ؛ يعنى آزاد بودند كه هر چه ميخواهند، حتى الانش هم هر كارى كردند. لكن اخيراً كه ما مطلع شديم كه با الهام از رژيم سابق و با الهام از اجانب و كسانى كه ميخواهند به تباهى بكشند؛ توطئه كردند، خرابكارى كردند، خرمنها را آتش زدند، صندوقهاى آرا را آتش زدند و با تفنگ و اسلحه آن رفتار را كردند. قضاياى اطراف كردستان را همانها پيش آوردند و ساير قضايا را هم آنها اگر ما سستى كنيم، پيش ميآورند. اگر آزادي، آزادى بيان و عقيده و انديشه است، آزادى هست و بوده است. اين چيزى كه جلويش گرفته شده است، اين است كه در ممالك ديگر آن جا كه انقلاب شد و صددرصد ادعاى آزادى ميكردند، بعد از انقلاب مطلقاً جلوگيرى كردند از كسانى كه توطئه ميكردند. ما پنج ماه است و بيشتر است مهلت داديم به آنها تا اين كه بر مردم ثابت شد، به دنيا ثابت شد به اين كه قضيه، قضيه آزادى بيان نيست. قضيه، قضيه آزادى توطئه است. اين آزادى توطئه را هيچ كس، هيچ جا به هيچ كس نميتواند بدهد. - البته اين سؤالاتى است كه قبلاً ميدانيد كه معمولاً خبرنگارها از شما ميكردند. پس چه دليلى بود كه مثلاً روزنامههاى مخالف مخصوصاً آيندگان، بسته بشود؟ - روزنامه آيندگان همان بود كه با دشمنهاى ما روابط داشت. توطئه بود در كار و با صهيونيستها روابط داشت. از آنها الهام ميگرفت و بر ضد منافع مملكت و كشور مينوشت. و در تمام آن روزنامههايى كه توطئه گر بودند و ميخواستند رژيم سابق را دوباره برگردانند به اين جا. اين روزنامهها جلوشان گرفته شد تا بفهمند به اين كه چه طورند اينها و بعد از اين كه فهميدند هر كدام كه [ توطئه گر ] نيستند، نه، آزاد باشند. همه روزنامههايى كه بودند، به اعتبار اين كه دادستان آن طورى كه فهميده است اينها توطئه گر بودند و مفسد بودند و اينها الهام از شاه و از دستگاه صهيونيستها ميگرفتند، از اين جهت اينها را توقيف كردند موقتاً، تا اين كه رسيدگى كنند. اين خلاف آزادى نيست. اين جلوگيرى از توطئه است كه همه دنيا بوده است كه جلوى اين توطئه را بگيرند. - حضرت امام! اينهايى كه الان دم از مخالفت ميزنند، عدهاى هستند كه اكثرشان مبارزه كردهاند و زجر كشيدهاند و ضد رژيم گذشته بودند. چه طور امكان دارد كه فضا و حق وجود به چپى كه اين همه مبارزه و رنج كشيده، نداد؟ - امكان ندارد. حتى يكىشان نه مبارزه كردهاند، نه رنج كشيدهاند. همه از دولت و از رنجهاى اين ملت ما استفاده بردهاند و بر ضد ملت ما قلمفرسايى كردهاند. منظورم گروههاى سياسىاند، مثلاً احزاب توده، مثلاً فداييان، مجاهدين. - و احزاب هم همين طور، آنها هم ـ خلاف آزادىشان ـ اگر توطئه گر نباشند. حالا عملى كه بر خلاف آزادى باشد، نكردهاند و نشده است. و اما اين كه ميگوييم آنها رنج كشيدهاند و در اين باره فعاليت كردهاند، اين معلوم ميشود كه درست از اوضاع ما مطلع نيستيد. آنها كه رنج كشيدهاند اين توده مردمند كه رنج كشيدهاند. آنها يك عدهاىشان در خارج بودهاند و حالا آمدهاند در داخل و ميخواهند استفاده بكنند بدون رنجش. يك دسته هم اين جا بودند و در پناهگاهها يا در خانهها بودند. و بعد از اين كه ملت، رنجها را كشيد و خون داد و همه كارها را كرد، اينها آمدند و دارند استفاده ميبرند. و مع ذلك كسى جلوى اينها را نگرفته است و آزادى دارند. - منظور من بيشتر روى چپىهايى است كه در زندان هم بودهاند، يا به دست شاه شكنجه شدند. - در اين نهضت ما دخالت نداشتند. در نهضت ما هيچ يك از اينها، بلكه مخالف بودند. همين چهار تا هم كه الان برخلاف ما دارند فعاليت ميكنند، آنها يك مسلك خاصى داشتند و روى مسلك خاصشان هستند. نهضت ما يك نهضت اسلامى بود كه چپى با آن مخالف است و مخالفت او هم با ما بيشتر است از مخالفت شاه. و آنها هم توطئه گر هستند و ميخواهند همان مسائل را برگردانند. و من نظرم اين است كه چپىهاى ساختگى اند، نه چپىهاى واقعى و ساخت آمريكا هم هستند، بنابراين اين طور نيست كه شما خيال كرديد كه چپىها يك دستهاى هستند كه در نهضت ما دخالت داشتند. هيچ دخالتى آنها در نهضت ما نداشتند، البته آنها براى مقصد خودشان هر چه بوده اين جا و آن جا كردهاند، و يك كارهايى انجام دادهاند و هيچ ربطى به نهضت ما ندارد. نهضت ما هيچ ارتباطى با چپها ندارد. و چپىها هم هيچ خدمتى به نهضت ما نكردهاند. و هر چه كردهاند كارشكنى و خلاف بوده است. حالا هم توطئه گرى از چپىها است، و اين چپىهاى ساختگى اند، نه چپىهاى واقعى. - حضرت امام! ميشود بيان كنيد كه اين ملت براى آزادى مبارزه كرده يا براى اسلام؟ - براى اسلام جنگيده، لكن محتواى اسلام همه آن معانى است كه در عالَم به خيال خودشان بوده كه ميگويند دمكراسى. اسلام همه اين واقعيتها را دارد. و ملت ما هم براى همه اين واقعيات جنگيدهاند، و لكن در رأسش خود اسلام است و اسلام همه اين را دارد. - يك تعريف ساده از آزادي، بيان كنيد. - آزادى يك مسألهاى نيست كه تعريف داشته باشد. مردم عقيدهشان آزاد است. كسى الزامشان نميكند كه شما بايد حتماً اين عقيده را داشته باشيد. كسى الزام به شما نميكند كه حتماً بايد اين راه را برويد. كسى الزام به شما نميكند كه بايد اين را انتخاب كنى. كسى الزامتان نميكند كه در كجا مسكن داشته باشي، يا در آن جا چه شغلى را انتخاب كنى. آزادى يك چيز واضحى است. - آزادى آيا در حدى براى مردم هست كه بتوانند سيستم دولت خودشان را تعيين كنند، آيا اين آزادى هم براى ملت هست؟ - به همان ترتيبى كه در همه جاى دنيا هست آنها ميتوانند وكيل انتخاب كنند. وكيل ميتواند به حسب آن چيزى كه ملت به او اعطا كرده، دولت را تصويب كند يا رد بكند. رييس جمهور را خود مردم تعيين بكنند. همه اينها با دست خود مردم هست و خودشان ميتوانند انجام بدهند. - حضرت امام! شما چرا از اول روى يك كلمه خط كشيديد و آن دمكراتيك است كه رويش خط كشيديد و فرموديد «جمهورى اسلامى» نه يك كلمه بيشتر و نه يك كلمه كمتر. اين كلمه كه اين قدر عزيز است، براى ما عزيز است و شما خطش زديد و در كشور الان باز در اين باره صحبت ميكنند. - بله اين مسائلى دارد. يك مسأله اين است كه اين توهم، اين را در ذهن ميآورد كه اسلام محتوايش خالى است از اين، لذا احتياج به اين است كه يك قيدى پهلويش بياورند و اين براى ما بسيار حزن انگيز است كه در محتواى يك چيزى كه همه چيزها به طريق بالاترش و مهم ترش در آن هست، حالا ما بياييم بگوييم كه ما اسلام ميخواهيم و اما با اسلاممان دمكراسى باشد، اسلام همه چيز است. مثل اين است كه شما بگوييد كه ما اسلام را ميخواهيم و ميخواهيم كه به خدا هم اعتقاد داشته باشيم، ولى به شرط اين كه به خدا هم معتقد باشيم. اين براى ما خيلى ناراحت كننده است كه كسى يك همچو خيالى داشته باشد. اين اولاً، و ثانياً اين كلمه دمكراسى كه پيش شما اين قدر عزيز است يك مفهوم مُبَيَّنى ندارد. ارسطو يك جور معنى كرده. شوروى يك جور معنى كرده. سرمايه دارها يك جور معنى كرده و ما در قانون اساسى مان نميتوانيم يك لفظ مبهمى كه هر كس براى خودش يك معنى كرده است، آن را بگذاريم. به جاى آن اسلام را گذاشتيم كه اسلام مُبَيَّن ميكند حد وسط چيست. اين مخالف با هيچ چيزى نيست، ولى آنهايى كه نفهميدهاند كه اسلام را، خارجىها كه با اسلام كار ندارند، آنها كه در داخل هستند و اسلام را نميدانند چه رژيمى است، چه حالى دارد، از اين جهت يك امكان به خيالشان دارد. من حالا براى شما مثال ميزنم از اين آزادى و دمكراسى. يك چيزى كه تاريخ ميگويد و آن قضيه حضرت امير ـ سلامالله عليه ـ است كه در وقتى كه رييس و خليفه رسول اللّ'ه بود و دامنه اين رياست عملى اش و سياستش از حجاز تا مصر و تمام تقريباً بسيارى از آسيا، يك مقدارى حتى اروپا داشت. همين شخص كه رييس يك همچو مملكت وسيعى بود و داراى همچو قدرتى بود و قاضى را هم خودِ خليفه رسول الله تعيين ميكرد، وقتى يك اختلافى بين آن رييس و يك يهودى حاصل شد قاضى دعوت كرد او را به اين كه بيايد جواب بدهد. او هم رفت در محضر قاضى نشست. قاضى خواست به او احترام بكند. گفت نه، يك نفر قاضى بايد احترام از هيچ كس نكند و ما على السوا بايد باشيم. و بعد هم كه قاضى حكم بر خلاف او كرد، او تصديق و قبول كرد. من ميل دارم كه شما كه اطلاع داريد از همه حكومتها و از همه جاها، يك نمونه اين طورى هم شما نشان بدهيد. در تمام اين حكومتهايى كه در دنيا ـ از اول دنيا تا حالا ـ حكومتها بودند و شما لابد مطلع هستيد. شما هم يك نمونه اين طورى به ما نشان بدهيد، كه آن از اين اولى ' است. - نه، من همچو نمونهاى الان ندارم به شما تذكر بدهم. ولى در عوض، شما الان انقلاب كرديد، ولى هنوز ثروتمند و فقير در بين كشور شما هست. و چند حزبى كه به صورت عينى دمكراسى است كه اگر يك دستهاى رأى نياورد بتواند يك دسته ديگر جاى او باشد، مثل انگليس كه گاهى حزب كارگر و گاهى حزب محافظه كار. همچو وضعى آيا شما در كشورتان اجازه خواهيد داد و اين عدالت اقتصادى را اجازه خواهيد داد؟ - ما الان بچه شش ماهه داريم، و در اين پنجاه و چند سال. ثانياً با آن وضع و با آن گرفتارىهايى كه ايران داشته است شما چه توقع از يك بچه شش ماههاى كه پنچاه و چند سال در زمان ما و ۲۵۰۰ سال در تاريخ عقب زده شده است! الان اول راه اين است و تمام خرابىهايى كه الان با آن مواجه هستيم، خرابىهايى است كه رژيم سابق براى ما گذاشته است. در زمان ما هيچ خرابى حاصل نشده. زمان ما همه كوشش براى درست كردن وضع ملت است. درست كردن وضع كشاورزى و ساير كارخانهها و امثال ذلك. و شما توقع داريد كه ما بتوانيم در همين چند ماه يا چند سال برويم به آن حدى كه همه مان، ملت مان در رفاه باشد، همه كارها هم درست شده باشد؟ همه آشفتگىهايى كه تحميل به ما شده است، همه اينها با يك اوقات كمى درست بشود؟ ما فرصت ميخواهيم و فرصت مان را از اين كسانى كه شما ميگوييد كمونيستند و دمكراتند و امثال اينها، از اينها فرصت ميخواهيم كه اينها به ما فرصت بدهند تا ما رسيدگى كنيم. به حال ملت و رسيدگى كنيم. مملكت را اين طورى كه اينها ميگويند اداره كنيم. اقتصادمان الان ورشكسته است، پى ريزى بكنيم، ما الان مهلت نداريم، ما الان در آشفتگى هستيم. و همه آشفتگيها هم زير سر همينهايى است كه شما ميگوييد دمكرات هستند. و شماها ميگوييد كمونيست هستند و اينها. ما همه گرفتارى مان اينها هستند. اين گرفتارىها كه رد بشود احزاب آزاد هستند. ما جلوى آزادى را هيچ وقت نميگيريم. اسلام هم جلوى آزادى را هيچ وقت نگرفته است بيش از اين كه جلو توطئه را، كه همه عالم همين طورند. ما هم همين طور هستيم. - من در قيافه شما نگاه ميكنم كه يك قياقه آرامى است، و طبيعى است و نرم است. اما دنيا يك قيافهاى از شما، قيافه سخت، خشن، ترسناكى درست كرده. آيا اين قيافهاى كه از شما ساختهاند. براى شما رنج آور نيست. شما را ديكتاتور جديد ايران ميخوانند، اين شما را ناراحت نميكند؟ - از يك جهت البته ناراحتى دارد. و آن اين كه دشمنهاى ما چه قدر برخلاف انسانيت عمل ميكنند. ما متأسفيم كه يك طايفهاى اين قدر برخلاف انسانيت، برخلاف انصاف رفتار كند. از اين جهت البته ناراحتى دارد. ما به حسب تعاليم اسلام براى عيبهايى كه در بشر هست، بايد متأثر باشيم. و از جهتى به نظر ما اهميتى خيلى ندارد. براى اين كه ما يك راه حقى ميرويم. و البته در يك راه حقى كه در مقابل ابرقدرتهاست، مقابل با منافع بزرگ يك كشورهايى است كه ميخواهند اينها را بخورند و ببرند. و من نميتوانم متوقع باشم كه آنها بنشينند و نگاه بكنند. ما نگذاريم كارهاىشان را بكنند. البته اين براى ما خيلى بى سابقه نيست. همچو نيست كه ـ يا همچو بوده است كه ـ يك كار بى سابقهاى بوده است براى ما. ما ميدانستيم كه يك همچو حرفهايى هست. هميشه هست كه يك ضعيفى كه در مقابل يك قدرتهاى بزرگى ميخواهد جلوگيرى بكند اين تهمتها برايش هست. كسانى كه اجير هستند از طرف شاه، كسانى كه اجير هستند از طرف قدرتهاى بزرگ، ما توقع نداشته باشيم كه هيچ به ما زهري، زهرچشمى وارد نكنند. خوب، ما هم در خارج ميبينيم كه در مملكت ما دارند آشوب ميكنند. عيناً ميبينيم كه آشوب ميكنند. و ما هم ميدانيم كه به اين كه در روزنامهها كه نوشتهاند كه به امر خمينى پستانهاى زنها را بريده، با زنها چه كرده، البته دشمن است، ولى من متأسفم كه دشمنها اين قدر خلاف انصاف و خلاف انسانيت عمل كنند. - آنهايى كه از شما ترس ندارند و من ديدم كه الان اين جا جلوى منزل شما و در تهران هم ديدم كه «خميني، خمينى» ميكنند. اينها يك احساسى به انسان دست ميدهد كه از يك تعصبى ميآيد. آيا شما اين را خطرناك نميبينيد براى پيشرفت آدم، رشد انسان؟ - اين تعصب نيست. اين آزادى دوستى است. اين به اصطلاح شما دمكراسى دوستى است. اينها احساس كردهاند كه روى مصالح آنها عمل ميكنيم. احساس كردهاند كه ما نميخواهيم ظلم بكنيم. به آنها نميخواهيم ظلم بكنيم. آنها را نميخواهيم به زور وادار بكنيم به يك كارى. اين احساس كه آنها از اسلام دارند و اين احساس هم دارند كه ما همان تبع اسلام هستيم و مطابق احكام اسلام عمل ميكنيم. اين دو احساس در مردم هست. يكى اين كه اسلام را ميدانند كه رژيمى است كه عدالت در آن هست. و ما را هم ميدانند كه ما تابع يك رژيمى هستيم كه عدالت هست. و ما ميخواهيم اجرا كنيم عدالت را. از اين جهت است اين احساسات. نه يك تعصب خشكى باشد بدون منطق، بدون مبنا. و من اصلاً هيچ خطرى در اين، احساس نخواهم كرد. - شما خطر فاشيسم را در ايران امروز ميبينيد؟ - هيچ، ابداً همچو خطرى نيست. مادامى كه اين ملت به اسلام توجه دارد و تابع اسلام است و ما حكومت اسلامى ميخواهيم درست كنيم، هيچ خوفى نيست. هيچ ديكتاتورى نخواهد بود. و هيچ خطرى براى اين مطالب نيست. ما وقتى خطردار هستيم كه كمونيسم بتواند به ما غلبه كند كه آن وقت اول گرفتارى و ديكتاتورى ميباشد. يا رژيمى نظير رژيم شاه پيش بيايد. آن هم همان طور است. و اما آن رژيمى كه ما ميخواهيم، آن رژيمى است كه ملت ما دنبالش هستند، ديكتاتورى در آن معصيت بزرگ است. و فاشيستى از معاصى بزرگ است پيش ملت ما. و هيچ همچو خطرى نيست پيش ما. - در اين فاشيسم جنبه مردمى و تودهاىاش قوى است. در ايتاليا ـ كه ما در آن جا زندگى كردهايم ـ و در آلمان، موسولينى و هيتلر به افكار اين جورى تكيه داشتند. و اين خطر هميشه هست كه توده مردم به تدريج نوعى حكومت ديكتاتورى را به وجود بياورند و آن رژيمى كه به وجود ميآيد كاملاً متكى به افكار عمومى است. اما در اعمال خودش مثل همان مطلق العنانها عمل ميكند. - توده ما توده مسلمان است. تعليمات اسلامى همان طورى كه در روحانيت هست، آنها به مردم هم تعليم كردند. و تمام اين مسائل اسلامى كه بر مبناى عدالت است و بر مبناى آزادى است و بر مبناى اختيار مردم است و بر مبناى آن چيزهاى متعالى است، در اسلام هست، و مردم هم او را دارند، بله امكان اين هست عقلاً كه اين مملكت از اسلام برگردد و بشود كمونيست. اگر چنين شد همه مردم از اسلام برگشتند و كمونيست شدند، اين خطر ـ البته ـ آن وقت هست براى اسلام. و اما مادامى كه ملت ما مسْلم است، براى ملتى كه اسلام ندارد يا فرض كنيد كه تابع كمونيسم است، يا تابع اصول و مسالك ديگرى هست، البته اين خطر در آنها هست. و مملكت ما هيچ خطرى به هيچ وجه ندارد. - مطلب ديگرى كه در غرب خيلى در آن سر و صدا شده است مسأله اعدامها كه ميگويند پانصد نفر تا حال در ايران اعدام شدهاند، و اينها بدون وكيل مدافع و بدون تجديد نظر. باز هم شما با اين ترتيب موافقيد؟ - اينها از باب اين كه يا غرب اين افراد را نشناخته است، اولاً پانصد تا نيست و بسيار كمتر است. و علت اين است كه يا غربيها نشناختند اين اشخاص را يا ميشناختند و مُعتمِدند در اين كه خودشان را به نشناسى بزنند. اينها افرادى بودند كه علناً بسيارىشان آمدند و مردم را كشتند در خيابانها. يا امر به كشتن مردم در خيابانها دادند. و اين يك مسأله مبهمى نبوده است پيش ملت ما كه اينها شايد صحيح بگويند. شايد دفاع از خودشان داشته باشند. يك كسى كه وارد بشود در يك جمعيتى و با تانك بزند و جوانها را زير تانك ببرد، آن وقت يك نفر را در مقابل هزار نفر كه اينها كشتهاند بكشند مع ذلك به آنها مهلت هم بدهند كه صحبتهاىشان را بكنند. اجازه رفتن داده شده است. البته قلم دست دشمن است و براى ما هر چه بخواهد مينويسد. اما واقعيت اين طور نيست. و آنهايى كه در اين جا كشته شدهاند نه عددشان آن قدر است و نه طورى بوده است كه برخلاف موازين باشد. اينها هر كدامشان اشخاصى را كشتهاند و فسادها ايجاد كردهاند. خانمانها سوزاندهاند. اشخاص را اره كردند در حبسهاىشان پاى آنها را. اشخاص را روى تاوه گذاشتهاند و متصل به برق كردهاند، در تاوه آنها را بو دادهاند. اين اشخاص البته كشته شدند و اينها هم حق دفاع داشتند و در محكمه به اينها اجازه اين كه وكيل بگيرند ندادند. لكن ما چه بكنيم كه قلم دست دشمن است و ما را ميخواهد اين طور صورت بدهد.
- راجع به شاه شما چه ميگوييد؟ آيا شما دستور دادهايد كه او را در خارج بكُشند؟ و آيا به نظر شما اين كار ممكن است؟ - نه من دستور ندادم. من ميل دارم كه بيايد ايران و او را محاكمه كنيم. من اگر ميتوانستم او را حفظش ميكردم و ميآوردمش ايران و علناً او را محاكمه ميكرديم براى اين پنجاه و چند سال ظلمى كه كرده. و آن خيانتهايى كه او كرده است جبران ميكرديم. و اين سرمايههايى كه از ما به خارج برده است اگر او كشته بشود از دست ما ميرود. لكن اگر حفظش كنيم و بياوريم به اين جا ممكن است اين ثروت برگردد به ايران. - شما مايليد كه مثل آيشمن كه گرفتند آوردند به اسرائيل، او را هم مثلاً بگيرند و به همان ترتيب بياورند ايران؟ -من مايلم كه او بيايد ايران. بياورندش ايران و ما محاكمه كنيم. [ خطاب به مترجم: ] بگوييد به او كه مرحوم مدرس كه با شاه سابق دشمن سرسخت بود يك وقتى كه شاه به سفر رفته بود، وقتى آمده بود، مرحوم مدرس گفته بود كه من به شما دعا كردم. خيلى او خوشش آمده بود كه چه طور يك دشمن دعا كرده بود. گفته بود، نكته اين است كه اگر تو مرده بودى اموالى كه از ما غارت كرده بودى و به خارجىها داده بودى همه از بين رفته بود. و من دعا كردم تو زنده باشى برگردي، بلكه بتوانيم ما مالها را برگردانيم. حالا ما هم همان طور هستيم و اين پسر هم بيشتر از او اموال ما را برده است به خارج. اگر اموال را شاه پس بدهد، شما رهايش ميكنيد؟ راجع به خيانتهايش، اگر چنان چه پولها را به ما پس بدهد، آن مقدارى كه پس بدهد البته ديگر حرفى با او نيست. اما يك خيانتهايى كه به ملت ما كرده است، آنها را جبران نميشود كرد و نميشود ولش كرد. يك خيانتهايى به اسلام كرده است. آن هم ما نميتوانيم جبران كنيم. اين جنايتهايى كه كرد، مردم را به كشتن داد دسته جمعى ۱۵ خرداد، خود او از قرارى كه به ما اطلاع دادهاند عامل مستقيم قتل عام [ ملت ] ما بوده است. اينها يك چيزى نيست كه بخشيدنى باشد، آنهايى كه در ۱۵ خرداد كشته، همه را زنده كند، ديگر حرفى نيست. يعنى تنها شاه يا همه خانواده اش؟ هر كدام كه خيانتكار باشند. مجرد اين كه كسى از خانواده شاه ابداً در بين ما چه بشود، وليعهد شاه بيايد مثل يكى از مردم اين جا زندگى بكند. كارى به ما نكرده است. هيچ كسى هم كارى به او ندارد. آنهايى كه مثل اشرف كه آن هم خواهر اوست. خواهر تنى هم هست آنها دوقلو بودند، آن هم نظير او جزو جنايتكارهاست. آن هم به اندازه جنايتى كه كرد و جنايتهايى كه كرده است. اين چه كارى به افراد خانواده ديگرش دارد. آن كه خيانتى نكرده بود كارى به او نداريم. پسرش كارى كرده؟ اينها بايد به محكمه برسد. ميگويند، اما چه ميدانيم. - اين براى شما يك اميدى است كه او بايد بيايد ايران و محاكمه بشود. مطمئن ايد كه اين جور خواهد شد؟ تقريباً يك آرزو است. يعنى شما مطمئن باشيد چيزى از دست نميدهيد. من تمام تبليغاتى كه عليه شما كردند به هم ميزنم. خيال ميكنيد. ميگويند اينها كه اعدام شدهاند، همهشان مقصر سياسى و ساواكى و اينها نبودند. آنها هم اعدام شدند براى اين كه لواط كردند و زنا كردند. البته من توضيح دادم كه اين جور نيست. اينها تاجر و اين چيزها بودند و بچهها را ميدزديدند و اين حرفها، و اخبار دروغ به شما گفتند. بله اصل مسأله را بايد گفت. و آن اين است كه اگر يك بدنى يك انگشتش فاسد بشود چه بايد كرد براى اصلاح آن بدن. آيا بايد اين انگشت را گفت تو باش اين جا، فاسد كن اين بدن را؟ اين انگشت يك مفسده است و بايد بريد اين چيزهايى كه ميدانيد كه اينها به فساد ميكشند. يك وقت مثل بعضى طوايف ميگويند كه خوب، مردم آزادند. آن زن آزاد هست. زن اين باشد، او هم تمتعى ببرد. خوب، چه بهتر. يك وقت منظور اين هست. نه، ما اين را نميتوانيم بپذيريم. يك وقت منظور اين است كه بايد حفظ نظم جامعه، حفظ صحت جامعه بشود. اين سياستهايى كه ما در اسلام داريم و اجرا ميشود براى اين است كه جامعه را ما ميخواهيم پاكسازى كنيم. علفهاى هرزهاى كه ضايع ميكنند مزرعه ما را، بايد اين علفهاى هرزه را بچينيم و دور بريزيم. آن كسى كه بخواهد يك جامعه را اصلاح بكند، آن كسانى كه فساد در جامعه ميكنند، آن كسانى كه جامعه را به تباهى ميكشند، آن كسانى كه جوانهاى ما را به تباهى ميكشند، دخترهاى ما را به تباهى ميكشند آنها را نميتوانيم تحمل كنيم كه نظر كنيم اينها هر كار ميخواهند بكنند. و هر سياستى كه هست بايد بشود. چه پيش شما خيلى مشكل باشد پذيرفتنش و چه نباشد. ـ يك چيزى است، به اصطلاح جامعه را ميخواهيم ـ اصلاً جامعه هم همان طورى كه دزد را شما ميگيريد و حبسش ميكنيد. خوب چرا آزادش قرار نميدهيد؟ همان طورى كه قاتل را ميگيريد نگهش ميداريد، يا احياناً قصاص ميكنيد. چرا رهايش نميكنيد كه هر كارى دلش ميخواهد بكند؟ چرا؟ اين براى اين است كه اينها اسباب اين ميشود كه يك جامعه را به فساد بكشد. اگر جلوگيرى از چند تا از اين فسادها بشود، جامعه اصلاح ميشود. و ما منظورمان اصلاح جامعه است. اصلاح جامعه به همين چيزهاست كه اين سياستها باشد. [ خطاب به مترجم: ] و اما اينهايى كه واقع شد در اين جا همان طورى كه شما گفتيد، به او بگوييد كه اينها امثال يك همچو مسائلى بودند. بعضى هم مثلاً لواط ميكنند. بيمار هست، فرض كنيد يك همچو چيزي، چرا بايد اعدامش كنند؟ اين مايه فساد است. فساد را بايد برداشت تا ديگران اصلاح بشوند. اين ديگر مسائلى فرعى است. ميگويند يك زن هجده ساله را كه آبستن بوده اين را به عنوان اين كه زنا كرده اعدام كردند. دروغ است، نميشود، در اسلام نيست. اين جزو همانهاست كه به ما نسبت ميدهند. اين روزنامهها بودند كه درباره آن نوشتند. بى اطلاعم. ما چه ميدانيم حالا چه شده. وقتى به محكمه رفته است محكمه حكم كرده است. - اين چادر، آيا صحيح است كه اين زنها خود را در زير چادر مخفى كنند؟ اين زنها در انقلاب شركت كردند. كشته دادند. زندان رفتند. مبارزه كردند، اين چادر هم يك رسم از قديم ماندهاى است. حالا ديگر دنيا هم عوض شده. حالا اين صحيح است كه مثلاً اينها خودشان را مخفى كنند؟ - اولاً اين كه اين يك اختيارى است براى آنها، خودشان اختيار كردند. شما چه حقى داريد كه اختيار را از دستشان بگيريد؟ ما اعلام ميكنيم به زنها كه هر كس چادر ميخواهد يا هر كس پوشش اسلامي، بيايد بيرون. از ۳۵ ميليون جمعيت ما ۳۳ ميليونش بيرون ميآيد. شما چه حقى داريد كه جلو اينها را بگيريد؟ اين چه ديكتاتورى است كه شما نسبت به زنها داريد؟ و ثانياً اين كه ما يك پوششى خاص را نميگوييم. براى حدود زنهايى كه به سن و سال شما رسيدهاند هيچ چيزى نيست. ما زنهاى جوانى كه وقتى ايشان آرايش ميكنند و ميآيند، يك فوج را دنبال خودشان ميكشند، اينها را داريم جلوشان را ميگيريم. شما هم دلتان نسوزد. من ديگر بلند شوم.
شما هم دلتان نسوزد. [خطاب به مترجم: ] شما بگوييد اينها را به ايشان.
بخشی از گفتگوهای اوریانافالاچی با محمدرضاشاه پهلوی
اوريانا فالاچی: هنوز يک لبخند در صورت شما از يک شهاب در آسمان نايابتر است. آيا شما هيچ وقت می خنديد اعليحضرتا؟ محمدرضا پهلوی: فقط وقتی که موضوع خنده داری اتفاق بيفتد. اما اين موضوع بايد خيلی خنده دار باشد که غالبا اتفاق نمی افتد. نه، من از آن آدمهايی نيستم که به هر موضوع احمقانه ای بخندم. اما شما بايد درک کنيد که زندگانی من هميشه يک زندگانی سخت و دشوار و خسته آور بوده است. فقط دوازده سال اول سلطنت مرا تصور کنيد که مجبور بودم چکارکنم، و تازه من به رنجهای شخصی خودم کاری ندارم، من به رنجهايم در نقش يک شاه اشاره ميکنم. البته من نميتوانم خودم را از شاه جدا کنم. پيش از مثل يک «مرد» بودن، من يک شاهم. شاهی که سرنوشتش باتمام رساندن ماموريتش است. بقيه اهميتی ندارد. فالاچی: خدای من، اين بايد شما را بسيار آزار دهد! منظورم اينست که بودن در نقش يک شاه به جای يک انسان شما را تنها و بی کس می کند. پهلوی: من اين مساله را نفی نميکنم که بی کس هستم. يک شاه وقتی برای کارهايی که انجام می دهد و چيزهايی که می گويد مجبور است که به کسی اعتماد نکند، به ناچار تنها خواهد شد. ولی من کاملا تنها نيستم، چون من به وسيله ی نيروی ديگری همراهی می شوم که ديگران آن را حس نميکنند. همان نيروی مرموز در من، و من همچنين پيامهايی نيز دريافت ميکنم. پيامهای مذهبی و من خيلی خيلی مذهبی هستم و من به خدا ايمان دارم و هميشه هم گفتهام که اگر خدا نبود، ما مجبور بوديم که اور خلق می کرديم! آه من واقعا برای بيچارههايی که به خدا ايمان ندارند، متاسفم. شما نمی توانيد بدون خدا زندگی کنيد. من باخدا از زمانی که خدا آن روياها را به من داد.. فالاچی: رويا؟ اعليحضرتا؟ پهلوی: آری روياها! فالاچی: از چه، از کجا؟ پهلوی: از امامان. آه من متاسفم که شما در باره ی آن چيزی نمی دانيد. هرکس می داند که من روياهايی داشته ام. من حتى آن را در «اتوبيوگرافی» خود نوشته ام. وقتی بچه بودم دو تا رويا داشتم. ديگری زمانی که شش ساله بودم. اولين بار من اماممان علی را ديدم. «علی» که طبق مذهب ما، غايب شد تا روزی برگردد تا دنيا را نجات دهد!؟؟ يک پيش آمدی برای من اتفاق افتاد. از روی سنگی زمين خوردم و او نجاتم داد. او خودش را بين من و سنگ قرار داد. من می دانم، برای اين که من او را ديدم. شخصی که با من بود او را نديد و هيچکس ديگر هم او را نديد به جز من، برای اين که … آه، من می ترسم که شما حرفهای مرا نفهميد. فالاچی: و حقيقتا هم نميفهمم اعليحضرتا! من حرفهای شمار اصلا نميفهمم. ما شروع بسيارخوبی داشتيم و حالا… اين موضوع روياها … اين برای من روشن نيست، همين. پهلوی: برای اينکه شما ايمان نداريد. شما به خدا ايمان نداريد، شما به من هم ايمان نداريد. خيلی از مردم به آن عقيده ندارند. حتى پدرم هم آن را قبول نداشت. او هيچوقت آن را قبول نکرد. او هميشه در اين مورد می خنديد. به هر حال خيلی از مردم- اگرچه محترمانه – از من سوال می کردند که آيا مطمئن هستم که آنها وهم وخيا ل نبوده است. جواب من خير است. خير، برای اين که من به خدا ايمان دارم. به اين حقيقت که من به وسيله ی خدا انتخاب شده که يک ماموريتی را به پايان برسانم. روياهای من معجزههايی بودهاند که کشور را نجات دادهاند. دوران سلطنت من کشور را نجات بخشيده و اين به خاطر اين بوده که خداوند در کنارم بوده. مقصودم اينست که اين عادلانه نيست که اعتبار تمام کارهايی را که برای ايران کردهام به خودم نسبت دهم. در حقيقت می توانستم اين کار را بکنم. ولی نخواستم. برای اين که می دانستم که کس ديگری پشتيبان من است و او خدا بود و. منظورم را می فهميد؟ فالاچی: نه اعليحضرتا! زيرا … خوب، ايا شما اين روياها را فقط در ايام کودکی داشتهايد، يا وقتی که بزرگ هم شديد، برايتان روی داده؟ پهلوی: همانطور که قبلا گفتم فقط در زمان کودکی، هرگز آنها را در زمان ديگری نداشته ام، فقط خواب ديدهايم. با فاصلههای يک يا دو سال يا حتى هر هفت هشت سال. برای مثال من يک مرتبه در ظرف پانزده سال دو خواب ديدم. فالاچی: چه نوع خوابهايی؟ اعليحضرتا! پهلوی: خوابهای مذهبی، بر پايه ی تصورم و خوابهايی که من ميديدم مربوط به اين بود که در دو يا سه ماه آينده چه اتفاقی خواهد افتاد. من نميتوانم به شما بگويم که اين خوابها در چه موردی بودند. آنها لزوما چيزهايی نبودند که به شخص من مربوط شوند. آنها در مورد مسايل داخلی کشورم بودند و بنابراين بايد محرمانه باقی بمانند. شايد اگر من به جای لغت «خواب» «احساس قبل از وقوع» را به کار ببرم. شما حرف مرا بهتر درک کنيد. من به اين نوع احساسها عقيده دارم. من اين نوع احساسها را مرتبا دارم، مانند غرايزم ؛ قوی و بدون اراده. حتى روزی که به من از فاصله دومتری تيراندازی کردند، اين غريزهام بود که نجاتم داد. برای اين که بدون اراده وقتی قاتل قصد داشت تيرش را خلی کند، من کاری کردم که در بوکس به نام «رقص سايه» معروف است و در کمتر از يک ثانيه قبل از اينکه او قلب مرا نشانه کند، من جا خالی دادم و گلوله به شانهام خورد. يک معجزه، من همچنين به معجزات نيز معتقدم. وقتی که شما فکرش را می کنيد که من پنج بار مورد اصابت گلوله واقع شدهام ؛ يک بار روی صورتم، يک بار در شانه ام، يک بار در سرم، دو تا در بدنم و آخرين گلوله که به واسطه گير کردن ماشه از لوله تفنگ خارج نشد… شما بايد به معجزات ايمان داشته باشيد. من تا به حال مقدار زيادی حوادث هوای داشتهايم و از همه ی آنها بدون صدمه ای بيرون آمده ام. شکر معجزات را که خواست خدا و امامان است. من قيافه شمار کم باور می بينم. فالاچی: بيشتر از کم باور. من قاطی کرده ام. من قاطی کرده ام، اعليحضرتا برای اين که … خوب برای اين که من خودم را با کسی در حال صحبت می بينم که پيش بينی نميکردم. من هيچ چيز در مورد اين معجزات نمی دانستم. اين روياها و … من به اين قصد به اين جا آمده بودم که در باره نفت، در باره ی ايران، در باره ی خود شما … حتى راجع به ازدواجهايتان، طلاقهايتان و … صحبت کنم. به هر حال، موضع را عوض نکنيم در مورد طلاقهايتان – آنها می بايست خيلی دراماتيک باشند. اين طور نيست؟ اعليحضرتا! پهلوی: گفتن اين موضوع آسان نيست، برای اين که زندگانيم به طرف سرنوشت پيش می رود و وقتی که احساسهای شخصی خودم بايد که رنج می کشيدند، من خودم را با اين خيال آرام کردهايم که اين دردها دست تقدير بوده است. شما نمی توانيد در مقابل سرنوشت بشوريد، وقتی که شما موريتی را برای تمام کردن داريد و برای يک شاه احساسهای خصوصی به حسا ب نميآيد. يک شاه هيچوقت برای خودش گريه نمی کند. او اين حق را ندارد. يک شاه اول از همه يعنی وظيفه شناس و من هميشه اين حس وظيفه شناسی را قويا در خود داشته ام. برای مثل وقتی پدرم به من گفت: «تو بايد با پرنس فوزيه مصر ازدواج کنی» من حتى فکر اين را هم که اعتراض کنم، درسر نداشتم و يا بگويم من او را نمی شناسم. من فورا موافقت کردم، چون که وظيفهام اين بود که فورا موافقت کنم. يک نفر يا شاه هست يا نيست. اگر شخصی شاه باشد، بايد کليه مسئوليتها و وظايف يک شاه را تحمل کند و آن را در مقابل سختیهای عادی ترک نکند. فالاچی: اجازه دهيد مورد پرنس فوزيه را رها کنيم و به سراغ پرنس ثريا برويم. شما خودتان او را به عنوان همسر انتخاب کرديد، بنابراين آيا طلاق وی شما را ناراحت نکرد؟ پهلوی: خوب... بله … برای مدتی بله. من واقعا ميتوانم بگويم که برای مدتی از دوران عمرم اين حادث بسيار غمناک و نارحت کننده بود. اما دليل اين طلاق به زودی بر اين ناراحتی چيره شد و من از خودم اين سوال را کردم که: من برای کشورم چکار بايد بکنم؟ جواب يافتن همسری بود که بتوانم با او سر نوشتم را مشترک کنم و از او در مورد وارث تارج و تخت نظر بخواهم. به عبارت ديگر، احساسات من هر گز روی موضوعات خصوصی متمرکز نمی شوند. بلکه روی وظيفههای سلطنتی. من هميشه خودم را جوری بار آوردهام که با خودم و مسايل خودم مشغول و مربوط نشوم، بلکه با کشورم و تخت و تاجم مربوط باشم. اما اجازه دهيد در مورد اين جور چيزها از قبيل طلاقهاهايم و از اين قبيل صحبت نکنيم. من بالاتر و خيلی بالاتر از اين مسايل هستم. فالاچی: طبيعتا اعليحضرتا! اما يک چيز هست که من بايد سوال کنم تا درمورد روشن شدن مساله کمکم کند. اعليحضرتا! آيا اين صحيح است که شما يک زند ديگر گرفتهايد؟ از موقعی که مطبوعات آلمانی اخبار … پهلوی: تهمت و افترا، نه اخبار. زيرا که اين خبر به وسيله ی آژانس خبری فرانسه بعد از آن که در روزنامه فلسطينی «المهار» برای دلايل واضحی انتشار يافت، شايع شد. يک تهمت احمقانه، پست و نفرتانگيز! من فقط به شما بگويم که عکس زنی که به عنوان زن چهارم من فرض شده است، عکسی است از خواهرزاده ی من، دختر خواهر دوقلوی من. خواهر زاده ی من که در ضمن ازدواج هم کرده و يک بچه هم دارد. بله، بعضی از مطبوعات برای بی اعتبار کردن من خيلی کارها ميکنند. اينها به وسيله آدمهای بی دقت و بد اخلاق اداره می شود. اما آنها چگونه می توانند بگويند که من – من که خواستار قانونی هستم که بيش از يک زن داشتن را ممنوع می کند- دوباره ازدواج کرده و آن هم پنهانی؟ اين غير قابل تصور است. اين غير قاب تحمل است، اين شرم آور است! فالاچی: اعليحضرتا! اما شما يک مسلمان هستيد. مذهب شما اين اجازه را به شما می دهد که بدون طلاق دادن فرح ديبا می توانيد زن ديگری اختيار کنيد. پهلوی: بله البته. بنا بر مذهبم من ميتوانم چنين کاری کنم،تا وقتی که ملکه اجازه دهد. در حقيقت حالتهايی هست که کسی مجبور است رضايت دهد… مثلا حالتی که يک زن مريض باشد يا اينکه وظايف زنانهاش را به خوبی انجام ندهد، بدين وسيله برای شوهرش نارضايتی به وجود آورد… روی هم رفته شما بايد خيلی ساده باشيد اگر فکر کنيد که يک شوهر يک چنين چيزی را تحمل کند. فالاچی: در جامعه شما اگر يک چنين حالتی پيش بيايد، آيا مرد يک زن ديگر نمی گيرد يا بيش از يکی؟ پهلوی: خوب در جامعه ی ما يک مرد ميتواند يک زن ديگر اختيار کند، تا آن جا که زن اول موافقت کند و دادگاه هم تصويب کند. به غير از اين دوشرط که من قانونم را بر اساس آن گذاشته ام، ازدواج جديد ممکن نخواهد بود. بنابراين من، خود من، با محرمانه ازدواج کردن بايد قانون را شکسته باشم! و با چه کسی؟ با خواهر زاده ام، دختر خواهر من. گوش کن. من نمی خواهم در مورد چيزی اين چنين پست و بی ارزش بحث بيشتری بکنم من حتى صحبت در باره آن را برای يک دقيقه ديگر هم تحمل نميکنم. فالاچی: بسيار خوب. اجازه بدهيد در مورد آن بيشتر صحبت نکنيم. اجازه دهيد بگوييم شما منکر همه چيز می شويداعليحضرتا! و … پهلوی: من هيچ چيز ی را انکار نميکنم. من حتى زحمت انکار آن را به خودم نمی دهم. حتى من نمی خواهم انکاری بنويسم. فالاچی: چگونه می شود؟ اگر شما آن را رد نکنيد، مردم خواهند گفت که ازدواج صورت گرفته است. پهلوی: من در حال حاضر به سفارت خانههايم گفتهايم که انکارنامهای پخش کنند! فالاچی: و هيچکس آن را باور نکرد. انکارنامه بايد از طرف خود شما باشد اعليحضرتا! پهلوی: اما عمل انکار کردن مرا پست و کم ارزش می کند، مرا می رنجاند، برای اين که موضوع هيچ اهميتی برای من ندارد. آيا به نظر شما درست می رسد که پادشاهی مثل من، پادشاهی با مشکلات من، خودش با رد کردن ازدواج با خواهر زادهاش کم ارزش کند؟ نفرت انگيز است. نفرت انگيز است! آيا به نظر شما درست ميآيد که يک شاه، امپراتور ايران، وقت خودش را با صحبت کردن در باره ی اين مسايل به هدر دهد؟ صحبت کردن راجع به همسرها، راجع به زنان؟ فالاچی: خيلی عجيب است، اعليحضرتا! اگر تا به حال شاهی بوده که صحبتهايش راجع به زنان بوده، شما بودهايد. و هم اکنون من در اين ترديد ميکنم که حتى زن در زندگی شما به حساب آمده باشد! پهلوی: اين جا من متاسفانه بايد عرض کنم که شما يک برداشت کاملا صحيح داشتهايد. زيرا چيزهايی که در زندگی من به حساب ميآيند، چيزهايی که در زندگی من نقش داشتهاند، چيزهايی کاملا متفاوتی بودهاند. مطمئنا اينها ازدواجهای من نبودهاند. زنها، می دانيد … ببينيد! اجازه دهيد آن را به اين گونه بيان کنيم. من آنها را ناچيز نميشمارم. آنها بيش از هر کس ديگر از انقلاب من بهره بردهاند. من مصرانه جنگيدهام تا آنها حقوق و مسئوليتهای مساوی داشته باشند. من حتى آنها را در لشکر هم هم گذاشتهام. جايی که آنها برای شش ماه آموزش نظامی می بينند و سپس برای مبارزه با بی سوادی به روستاها فرستاده می شوند و در ضمن فراموش نکنيم که من پسر پدری هستم که کشف حجاب کرد. اما اگر بگويم به وسيله ی يکی از آنها تحت تاثير واقع شده باشم صادق نبودهام. هيچکس نميتواند در من اثر کند، هیچکس، زنان فقط زيبايیشان و جذابيتشان و نگاهداشتن زنانگیشان در زندگی مرد مهم هستند… اين موضوع «فمينيسم» برای مثال، اين فمينيستها چه ميخواهند؟ شماها چه ميخواهيد؟ شماها ميگوييد برابری؟ آ ه البته من نمی خواهم گستاخ به نظر بيايم، اما ببخشيد از اينکه اين حرف را می زنم – اما نه از لحاظ لياقت و توانايی. فالاچی: اين طور نيست اعليحضرتا؟ پهلوی: نه، شما هر گز يک ميکل آنژ يا يک باخ نداشتهايد. شما حتى يک سرآشپز معروف هم نداشتهايد و اما اگر شما در مورد موقعيت با من صحبت کنيد، تمام چيزی که من ميتوانم بگويم اينست که آيا شما شوخیتان گرفته؟ آيا شما تا به حال کمبود موقعيت داشتهايد که به تاريخ يک آشپز ماهر و مشهور تحويل دهيد؟ شما تا به حال هيچ چيز بزرگ و جالب نيافريدهايد، هيچ چيز! به من بگوييد شما در حين مصاحبهتان به چند زن که قادر به حکومت باشند برخوردهايد؟ فالاچی: حداقل دوتا اعليحضرتا! گلداماير و اينديراگاندی. پهلوی: چه کسی می داند؟ تمام چيزی که من ميتوانم بگويم اينست که زنان وقتی حکومت ميکنند، از مردان بسيار خشنتر و سخت گيرترند و بسيار بی رحمتر. بسيار از مردان تشنه خون هستند. من حقيقتها را ذکر ميکنم، نه عقايد را. شماها وقتی که قدرت داريد بدون وجدان هستيد. کارتين دومديسيز را به خاطر بياوريد، کاترين روسيه، اليزابت اول انگلستان را، لازم به ياد آوری لوکرس بوژيای شما نيست. با آن زندانها و عشقهای پنهانی اش، شماها دسيسه کاريد، شماها شروريد، همه ی شما. فالاچی: من متعجب شدم، اعليحضرتا! برای اين که شماييد که ميگوييد قبل از اين که وليعهد به سن قانونی برسد، ملکه فرح ديبا بايد نيابت سلطنت را قبول کند. پهلوی: هوم … خوب … بله، اگر پسر من قبل از رسيدن به سن قانونی شاه شود، ملکه فرح ديبا نايب السلطنه می شود. اما در ضمن در يک چنين موقعيتی هيات مشاورانی خواهد بود که ملکه بايد با آنان مشورت کند. در حالی که من الزامی ندارم که با کسی مشورت کنم و با کسی هم مشورت نمیکنم. تفاوت را حس می کنيد؟ فالاچی: آن را حس ميکنم، اما در حقيقت به اين صورت باقی می ماند که همسر شما نايب السلطنه است و اگر شما اين تصميم را بگيريد، اين بدان معنی است که شما قدرت حکومت را در وی ميبينيد. پهلوی: هوم … در هر حال، اين چيزی است که من در موقع تصميم گيری فکر ميکردم، و … ما در اين جا برای صحبت کردن راجع به اين موضوع ننشستهايم، اين طور نيست؟ فالاچی: مسلما خير …
|