با سواره نظام به ميدان بياييد!
امسال سال ٢٠٠٨ است. دويست سال از انقلاب صنعتى، اختراع و توليد اولين تراکتورها و ماشينآلات کشاورزى ميگذرد، سيصد سال از روزى که نيروى بخار به خدمت بشر در آمد، صد سال از اختراع موتور ديزل، ٨٠ سال از کشف پنيسيلين، صد سال از کشف علت مالاريا و هفتاد سال از ساخته شدن داروى آن ميگذرد. اما براى اکثريت مردم کره زمين هيچيک از اين اتفاقات نيفتاده است. مالاريا هر سال بيش از ٣ ميليون نفر را به ديار عدم ميفرستد، و هر روز ٤٠ هزار نفر - هر روز! - از فرط گرسنگى جان ميدهند. اکثريت قريب به اتفاق آنها که به اين دلايل پوچ نميميرند محکوم به اعمال شاقه براى بقاى خويشند. ٢٥٠ ميليون کودک بين ٥ تا ١٤ ساله مجبورند کار کنند. ١٢٠ ميليون نفر از آنها کارشان تمام وقت است. بچههاى چهار پنج ساله تا روزى ١٦ ساعت، تا آنجا که رمق دارند براى زنده ماندن خود و زنده نگهداشتن پدر و مادر له و لورده شدهشان جان ميکنند. چهارصد ميليون بچه حتى به آب آشاميدنى غيرآلوده دسترسى ندارند. يک ميليون بچه را هر سال پشه مالاريا ميکشد. سه و نيم ميليون بچه زير ١٥ سال ايدز دارند. به دست ٣٠٠ هزار نفرشان اسلحه دادهاند و در ارتشهاى واقعى به خدمت گرفتهاند تا بکشند يا کشته شوند. بيش از يک ميليون و دويست هزار بچه را هر سال مثل حيوانات ميفروشند. يک ميليونشان را در "صنعت سکس" بکار ميبرند... هر حيوانى بنا غريزهاش با چنگ و دندان از موجوديت و امنيت بچههايش دفاع ميکند. حيوانات وحشى قحطى زده و تشنه و گرسنه هم که ناى ايستادن روى پاهاى خودشان را ندارند شيرشان را از بچههايشان دريغ نميکنند. اگر سرنوشت بچههاى آدم اين باشد ميشود فهميد که آدمهاى غير خردسال به چه حال و روز رقتآور و اسفناکى افتادهاند. چرا؟ چرا در قرن بيست و يکم، با اين پشتوانه عظيم از علم و صنعت و اختراعات و اکتشافات و امکانات، اين بايد حال و روز بشر باشد؟ چرا ميشود به کره ماه رفت، ميشود زير کانال مانش تونل زد، ميشود از نيروى اتم برق گرفت، ميشود آب شور دريا را شيرين کرد، اما نميشود بر شوربختى و روزگار تلخ ميليارها انسان براى هميشه نقطه پايان گذاشت؟ اين روزها در هر راديو و تلويزيونى، مفسرى، استاد دانشگاهى، سياستمدارى، کشيشى را ميبينيد که در حال پاسخ دادن به اين سؤال است. همان بنگاههاى حدادى افکار عمومى که کشتار مردم و بچههاى بيگناه عراق و افغانستان و ويران کردن بيمارستانها، مراکز آبرسانى و برق و غيره آنها را با بمبهاى فسفر و ناپالم بعنوان مائده آسمانى براى آزادى و دمکراسى به خورد شنوندهشان ميدادند، حال براى اضافه شدن صدها ميليون نفر ديگر به جمع گرسنگان دل ميسوزانند! آنها که ميتوانند محکوم کردن مردم غزه را به گرسنگى و قحطى مسکوت بگذارند حال به صرافت تحليل گرسنگى و قحطى در دنيا افتادهاند! چرا؟
شورش گرسنگان در بنگلادش، سال ٢٠٠٨ کارگران بنگلادشى از جمله سازنده آنتهاى ايستگاههاى تلفن موبيل شرکت اريکسون سوئد هستند. در قريب ده کشور دنيا گرسنگان سر به شورش برداشتهاند. حتى بانک جهانى و صندوق بينالمللى پول هم که خود موتور محرکه خلع يد و بيرون راندن همه ارگانهاى دولتى و اجتماعى از عرصه توليد و اقتصاد، عامل حقنه کردن اقتصاد نئوليبرالى از طريق به گروگان گرفتن اعتبارات در تجارت و استقراض بينالمللى بودهاند و با تعرضىترين سياستها اقتصادهاى ملى را به ورطه بدهکارىهاى نجومى و ورشکستگى کشاندهاند، همصدا با سازمان ملل به صدا در آمدهاند و به خداوندان کره زمين هشدار ميدهند که اگر کارى نکنند دستکم چهل کشور دنيا دچار شورش و طغيان مردم و بى ثباتى سياسى خواهند شد. اگر خطر خيزش مردم نبود، بحث و تحليلى هم لازم نميآمد. ميشد گذاشت مثل همه سالهاى پيشين گرسنگان در سکوت جان بدهند. گرسنگى مسأله هيچکدامشان نيست، اما تحليل علل گرسنگى مسألهشان شده است چرا که بايد قبل از اينکه خود گرسنگان پاسخ صحيح به اين چراها بيابند، قبل از اينکه آنها راه نجات را بر پرچمهايشان بنويسند، همزمان با آماده کردن پليس و ارتش براى سرکوب اعتراضات، نخبگان جامعه، دانشگاهها، معلمان، مدارس، نمايندگان مجلس و مفسران سياسىشان را از پيش به پاسخهايى براى تخطئه و محکوم کردن اين اعتراضات مسلح کنند. بايد با استدلال مردم را از دست زدن به اعتراض منصرف کرد، بايد قانعشان کرد که رخ دادن اين اتفاقات همانقدر طبيعى و خارج از اراده بشر است که خراب شدن شهرها بعلت زلزله و توفان. بالا و پايين رفتن و شکستن لايههاى زمين زلزله ميآفريند و بالا و پايين رفتن عرضه و تقاضا گرسنگى. زلزله زدگان عليه علل طبيعى زلزله دست به شورش بر نميدارند، گرسنگان هم نبايد چنين کنند. خيرات و مبرات راه مقابله با اثرات سوانح طبيعى است. اين همه حرف آنهاست.
ميگويند علت بالا رفتن تقاضا براى ارزاق عمومى افزايش جمعيت دنياست!
ميگويند تقاضا براى ارزاق عمومى افزايش يافته است از جمله به اين دليل که تعداد زيادى هندى و چينى که قبلا، سال تا سال چشمشان هم به گوشت نميافتاد حالا گوشت هم ميخرند و ميخورند! اينها با خجالت دارند ميگويند نبايد اجازه داده ميشد دهقان چينى و هندى با تقاضاى قاتقى براى نان به بازار بيايد! حال که کار از کار گذشته است بگذاريد دست نامرئى بازار قيمتها را بالا ببرد تا اقتصاد جهان به حال تعادل سابق خودش برگردد. اما براى اينکه شورش نشود سازمان ملل و کليسا بايد با صدقاتشان از درد جا انداختن اين مفصل بکاهند! ميگويند بالا رفتن قيمت نفت و بکارگيرى غلات بمنظور توليد سوخت جانشين، تقاضا براى غلات را افزايش داده، عرضه آن را بعنوان خوراک کاهش داده و قيمتها را بالا برده است. آنها دارند ميگويند سوخت و غذا آلترناتيو همديگرند. نميشود توليد هر دو را بالا برد. ادامه سوزاندن نفت و ذغال سنگ کره زمين را نابود ميکند و بکار بردن سوختهاى سازگار با بقاى کره زمين ساکنانش را. شايد در توليد سوخت اتومبيل از قوت لايموت مردم زياده روى شده باشد، ولى چارهاى جز اين نيست که بپذيريم که غذا در آينده گرانتر از آن حدى خواهد بود که همه استطاعت خريد آن را داشته باشند! ... در کاردانى و صحت نظرات کارشناسان امور اقتصادى در تحليل عواملى که بر عرضه و تقاضاى مواد غذايى تأثير داشتهاند ترديد نميتوان کرد. اما که گفته است که عرضه و تقاضاى بازار بايد حيات و ممات انسانها، بقاى کره زمين و هر چه نام حيات دارد را رقم بزند؟ چرا هيچکدامشان قادرِ متعال بودن خداى بازار را زير سؤال نميکشد؟ چرا مردم دنيا نميتوانند درباره اينکه چه بايد توليد کنند، چقدر بايد توليد کنند، چقدر بايد براى روز مبادا ذخيره کنند و محصولات را بدست چه کسانى برسانند مثل آدم تصميم بگيرند و تصميماتشان را عملى کنند؟ چرا بشر از انجام کار نقشهمندى که از عهده مورچگان بر ميآيد ناتوان است؟ چرا اراده آگاهانه انسانهاى مرئى جاى دستهاى نامرئى، کور، آدمکش و ويرانگر بازار را نميگيرد؟
اينها سؤالاتى است که نبايد - بخصوص در بين گرسنگان - مطرح شود؛ سؤالاتى که دويست سال است طبقه کارگر به آنها پاسخ داده است:
ميگويند سرمايهدارى مبتنى بر اقتصاد بازار ثابت کرده که بهترين و کارآمدترين شيوه توليد و توزيع است. ميگويند نيازهاى جامعه خود را در تقاضا براى کالاها و خدمات مختلف بيان ميکند و توليد کننده هم - هر کس و هر نهادى از جامعه که باشد - جز از راه پاسخگويى به تقاضاهاى بازار امکان بقاء پيدا نميکند. ميگويند رقابت بين توليد کنندگان به اين صورت باعث ارزانى، فراوانى و بهتر شدن دائمى هر چيزى است که به بازار عرضه ميشود... اگر اين ادعا صحيح باشد که تقاضا در بازار بيان نياز و تقاضاى جامعه است، آنگاه بايد بپذيريم که بشر امروز بيشتر از نان به بمب و فشنگ، بيشتر تراکتور به تانک و بمبافکن، بيشتر از مدرسه به فاحشهخانه، بيشتر از کتاب درسى به پورنوگرافى، بيشتر از دارو به مواد مخدر نياز دارد. اگر چنين باشد، گرسنگان فقير تقاضاى نان ندارند، ميليونها کودک مبتلا به ايدز در آفريقا تقاضاى دوا و درمان ندارند، آنها که شبها را در زير کارتنها به صبح ميرسانند تقاضاى مسکن ندارند. چرا که براى اين نظام تقاضايى که نتواند بر حسب دلار و پول بيان شود تقاضا بحساب نميآيد...
در اين نظام اقتصادى "تقاضا" با پول بيان ميشود. اين دخترک بنابراين هيچ تقاضايى ندارد! و "توليد کننده" در اين نظام، يعنى صاحب ابزار توليد که به اين مناسبت هر چه ديگران بکمک ابزارهاى او توليد ميکنند را صاحب ميشود و به بازار عرضه ميکند، آن کس که به تقاضاى بازار، و به روايت اينان، به تقاضاى جامعه با عرضه کالاها و خدمات پاسخ ميدهد اقليت بينهايت کوچکى از جمعيت ٦ ميلياردى جهان است که تنها و تنها بشرط سود وارد ميدان ميشود. هر کجا که سود بيشتر باشد محل سرمايهگذارىهاى بيشتر او است. نتيجه اين که امروز توليد و تجارت تسليحات و مهمات براى جنگ و ويرانگرى و کشتار، تجارت زنان و کودکان در صنعت سکس و توليد و توزيع مواد مخدر بزرگترين و پر رونقترين شاخههاى اقتصاد جهانند. سرمايهگذارى براى مداواى ميليونها کودک مبتلا به ايدز حماقت محض است وقتى که ميشود با همان پول کازينوى ديگرى در لاسوگاس يا استکهلم برپا کرد. در مذهب اينان دارايى و مالکيت خصوصى مقدسترين مقدسات است. احکام تيرباران بيدرنگ گرسنگانى که به سيلوى غله يا فروشگاههاى مواد غذايى حملهور شوند و احکام زندان کسانى که بدون اجازه و پرداخت حق امتياز کمپانى دارو سازى به توليد دارو و مداواى حتى مجانى بيماران اقدام کنند از پيش در قوانين همه کشورها از پيش صادر شده است. دولت دولت آنها، پليس پليس آنها، مجلس مجلس آنها و دادگاه دادگاه آنهاست و براى ما اکثريت مردم کره زمين فقط دو راه فردى باقى ميماند: يا مرگ از گرسنگى يا بردگى مزدى براى صاحبان بى رحم و سودپرست و تا دندان مسلح ابزار و وسائل توليد. اما بر خلاف دوران بردهدارى اکثريت مردم کره زمين دارايى بردهداران نيستند. آنها خوب ميفهمند که اگر قيمت علوفه و خوراک دام افزايش پيدا کند گاودار بايد براى توليد همانقدر شير پول بيشترى به مصرف تغذيه گاوها برساند و حق دارد قيمت بالاترى براى شير از صاحب کارخانه شير پاستوريزه مطالبه کند. اما گاو دارايى آنها است، مقدس است. هيچ گاوى براى دسترسى به همان غذايى که ديروز ميخورد نيازمند تظاهرات و شورش و سينه سپر کردن در مقابل گلولههاى پليس نيست. براى بردگان مزدى اما اين صادق نيست. از نظر اقتصاد بازار انسانهايى که حياتشان مقرون به سود و صرفه نيست بايد بميرند و اگر خودشان عليرغم اين حکم اقتصاد بازار ميخواهند زنده بمانند خودشان مسئولند... تنها نياز بشرى که اين نظام جهنمى و ضد بشرى به بهترين و مؤثرترين شکل ممکن به آن پاسخ ميدهد توليد گورکنان خويش است. اين نظام از چوپانان نپال تا گردانندگان نيروگاههاى هستهاى آن سر دنيا را به کارگران مزدبگير تبديل کرده است. صاحبان وسايل توليد که هر چه توليد ميشود به تملک آنان در ميآيد ديگر هيچ نقشى در توليد و هيچ بهانهاى براى سهم بردن از ماحصل توليد ندارند. ثروت دسترنج مزدبگيران و بهرهمندى از همه آن حق مسلم آنهاست. کارگران ناجيان بشريتاند. نه به اين خاطر که از همه مظلومترند، نه به اين خاطر که از همه فقيرترند، نه اين دليل که از همه بيمارتر و گرسنهترند بلکه به اين خاطر که شيشه عمر و خرخره اين نظام استثمارگر و وارونه در دست پر توان آنهاست. وقتى کارگران اراده کنند جهان از حرکت ميايستد، آتش جهنم خاموش ميشود، بينوايان به نوا، گرسنگان به غذا و استثمارگران جنايتکار به سزاى خود ميرسند.
کارگران!شورش گرسنگان، خطر طغيان مردم در همه کشورهاى دنيا در اعتراض به گرانى و کميابى مواد غذايى بيش از آنکه طلب صدقه از حکّام جهان باشد اعلام آمادگى ميليونها انسان ستمکش و محروم به شرکت جانبازانه در نبرد نهايى و درخواست نواختن شيپور انقلاب از سوى شما براى سرنگونى آنهاست. اگر صداى همهمه طلايهداران سپاه شما اينچنين دولتها و حکام جهان را به وحشت مياندازد وقت آنست که با سواره نظام لشگر ميلياردى خود و با تمام تجهيزات به ميدان بياييد و پيش از آنکه اين نظام جهنمى نسل بشر و اين تنها سياره زنده در کائنات را به نيستى بکشاند آن را به گورستان تاريخ بسپاريد.زنده باد همبستگى جهانى طبقه کارگر!
|