دست مذهب از زندگی زنان افغان کوتاهاعتراض زنان در افغانستان: سنگباران گروههای مذهبی و توجیهات کنوانسیونهای بینالمللیهفته گذشته سیصد تن از زنان افغانستان به خیابان آمدند تا علیه تصویب قوانین اسلامی توسط دولت افغانستان اعتراض کنند. اعتراض زنان مبارز اما از دو سو با واکنش روبرو شد یکی از طرف دولت و دیگری از طرف نیروهای اسلامی و مذهبی که با پرتاب سنگ، حمله با چاقو و چماق یعنی حربه همیشگی این گروهها برای سرکوب اعتراض زنان مبارز لشگرکشی کرده بودند. این حرکت اعتراضی زنان افغانستان که زیر سایه فضای سرکوب، اختناق و چماقداران اسلامی برگزار شد در تاریخ مبارزات معاصر زنان در این جامعه ثبت خواهد شد. یک واکنش مستقل از جانب زنانی که نمیخواهند سرنوشتشان را اخلاق، نُرمها و سنتهای مذهبی مردسالار و فرهنگ زن-ستیز رقم زند. زنان و مردان اسلامی در حکومت افغانستان نه تنها اعتراض زنان را محکوم کردند بلکه با بسیجهای آشکار و پنهان گروههای اسلامی کوشیدند که با زبان همیشگیشان آنها را مشتی ولنگار قلمداد کنند که ملزومات دینی و فرهنگ یک جامعه به اصطلاح اسلامی را نقض کردهاند. از نظر آنها دین اسلام جزئی از فرهنگ مردم این کشور است و زنان هم ملزم اند که این فرهنگ را رعایت کنند. این توجیهات زن-ستیزانه البته فقط از زبان این جریانهای مرتجع بیان نمیشود بلکه اگر شما همه کنوانسیونهای بینالمللی درباره حقوق زنان و کودکان را دنبال کرده باشید، با همین توجیهات ضد زن مزین شده است. به این معنا که رعایت کنوانسیونهای بینالمللی مشروط به فرهنگ کشورها است و نباید ناقض فرهنگ جامعه باشد. حالا این پرسش مطرح است که تکلیف زنان با فرهنگ جوامع مختلف چیست؟ مگر غیر از این است که مردسالاری یک سامانه سلطه است که از طریق مناسبات طبقاتی، فرهنگ، دین، اخلاقیات و نُرمهای ضد زن بازتولید میشود؟ فعلا به بخشی از زنان مدافع طبقات بالا که از بازتولید روابط طبقاتی در نظام مرد/پدرسالار همانند باور اسلامیون مثل جن از بسمالله میترسند، کاری نداریم اما این پرسش را مطرح میکنیم که چرا زنان در افغانستان، ایران و خیلی از کشورهای دیگر ناچارند که فرهنگ دینی، نُرمها و اخلاقیات ضد زن را با گوشت و پوست خود لمس کنند؟ چرا کسانی که مدام به کنوانسیونهای بینالمللی زنان اشاره میکنند، نمیخواهند بپذیرند که همه بندهای این معاهدههای بینالمللی با توجیه یک بند یعنی ضرورت "رعایت فرهنگ در هر کشور" دود شده و بر باد میرود؟ اگر همین کنوانسیونها بر اثر مبارزات زنان به دولتها تحمیل شده، در عین حال طبقات حاکم با ضمیمه کردن توجیهات فرهنگی و دینی به این معاهدهها زمینههای بیخاصیتی آنها را هم فراهم کردهاند و اگر امروز کسی به این محدودیتها توجهی نمیکند، پاسخی هم بر علیه گرایشات دینی اسلامی، مسیحی و یهودی و دیگر حاملین اخلاقیات و نُرمهای ضد زن ندارد که از طریق استناد به همین بند در این کنوانسیونها، کنترل مردسالاری بر زندگی زنان را توجیه میکنند. حرکت زنان افغانی بر علیه قوانین مذهبی یادآور تظاهرات زنان ایران در نخستین سال انقلاب است که حزباللهىها با چوب و چماق و با شعار "اسلام حامی زن" است، کمر به سرکوب آن بستند.این بار زنان افغانی توسط اسلامیون سنگباران شدند. یعنی عملا در جلوی چشم مردمان جهان زنانی که نمیخواهند قوانین مذهبی زندگیشان را کنترل کند، سنگسار شدند. اعتراضهاى زنان افغانی نمادی است از یک خواست مشخص و مشترک جنبش رهایی زنان یعنی: "دست مذهب ، فرهنگ و سنت های زن ستیز از زندگی زنان کوتاه"! این خواست واقعی جنبش زنان نه تنها باید از سوی جوامع به دولتها تحمیل شود و به کنوانسیونهای بینالمللی راه یابد بلکه باید جانشین توجیهاتی در این توافقنامهها شود که دست مذهب و اخلاقیات ضد زن را در توجیه سرکوب و کنترل زنان باز میگذارد. تأکید بر این خواست در جنبش زنان نه تنها رژیم زن ستیز جمهوری اسلامی را به چالش میکشد بلکه استراتژی اصلاحطلبی و لیبرال- اسلامی و حاملین آن، نظیر کمپین یک میلیون امضا و میدان زنان و بیانیهها و منشورهای آنان را که بر سر تیتر همه آنها نوشته شده که "اسلام با زندگی زنان منافات ندارد" را به حاشیه میراند. با آرزوی تلاش مستمر برای تحقق این خواست:
"دست مذهب ، فرهنگ و سنت های زن ستیز از زندگی زنان کوتاه"
رادیو صداى زنان
|