نامه به راديو صدای زنان ۲٧ آوريل ۲۰۰۱ دوستان عزيز خواهش ميکنم اگر ممکن است هر بخشی از اين يادداشت را که صلاح ميدانيد و فکر ميکنيد در بخش تماس تلفنی برنامه تان ميگنجد، از جانب من بخوانيد، اگر ممکن است لطف کنيد و کل اين نوشته را به دست آقای کشميری و دوستانشان برسانيد. راستش از وقتی برنامه تان را روی اينترنت هم پخش ميکنيد جا دارد جايی هم به شنوندگانی بدهيد که برنامه تان را از طريق اينترنت يعنی با تاخير ميشنوند و فقط ميتوانند با تماس کتبی نسبت به برنامه ها و بحثهايتان عکس العمل نشان بدهند. اگر تصميم گرفتيد چيزی از اين يادداشت را بخوانيد خوب است آنرا در اول يا قبل از تماس تلفنی بگنجانيد که شنوندگان ديگر فرصت داشته باشند له يا عليه اين نظرات هم حرف بزنند. اما علت اينکه ميخواهم سرتان را درد بياورم برنامه سردرد آور هفته پيش خودتان است که در آن يک بحث هپروتی و بی سر و ته را عليرغم اعتراض شنوندگان، نزديک به يک ساعت و نيم کش داديد و هنوز که هنوز است نفهميده ام منظورتان از اين کار چه بود. وقتی بعنوان مجری برنامه خواستيد بحث را شروع کنيد گفتيد عنوان بحث اين است: "سخن مدرنيته و سرکوب نگاه زن به جامعه". وقتی آقای کشميری بحث را شروع کرد گفت که ميخواهد در مورد ستم جنسی و اشکال و جنبه های مختلفش صحبت کند. بعد از هفت هشت دقيقه آقای کشميری روشن کردند که نخير بحث بر سر اشکال ستم جنسی نيست بلکه ميخواهند در مورد "بن مايه های معرفت شناسی سرکوب سخن" حرف بزنند. وقتی شما تذکر داديد که شنوندگان ما خواهش ميکنند که زمينی تر صحبت کنيد، هيچکس ککش نگزيد و وقتی سر و صدای شنوندگان در آمد و خانمی عذر خواست که مغزش کوچکتر از اين حرفهاست، و خواستار روشن شدن دستکم موضوع بحث شد، هايده همه ما را از غفلت بدر آورد که نخير بحث راجع به اين موضوعات نبوده و موضوع بحث اين است که "برای امحای ستم جنسی بايد از کجا شروع کنيم و چه چيزی را مورد حمله قرار دهيم"! آقای کشميری برای روشن تر شدن ذهن شنوندگان توضيح داد که بحث بر سر نگاه زن يا سخن زن به جامعه است!! بالاخره وقتی که به ضرب و زور تمام شدن وقت قرار شد هر کس اين بحث يکساعت و نيمه را جمع بندی کند آقای کشميری گفت که "معرفت فمينيستی، معرفت زنانه از ستم جنسی به اين خاطر که زن خودش در معرض اين ستم است محق است!! جمع بندی طرف ديگر اين بحث اين بود که هنوز معلوم نيست آلترناتيو پسا مدرن حاکم به فمينيسم موجود چيست؟! اگر کسی در فاصله کوتاهی راجع به هزار چيز مربوط و نامربوط حرف بزند و يادش برود که لحظه ای پيش داشت چه ميگفت، ميگويند اين آدم هذيان ميگويد. کسانی که تب بالای چهل درجه داشته باشند معمولا به اين حال دچار ميشوند. چيزی که من حاليم نشد اين است چرا به هذيان گو بجای قرص تب بر، ميکرفن راديو را تعارف کرده ايد. شنوندگان زيادی از قرار تلفن کرده بودند و از شما خواسته بودند که بگوييد راجع به چی حرف ميزنيد. من برنامه شما را روی اينترنت چند بار گوش دادم و اگر اجازه بدهيد ميخواهم بگويم که بعنوان شنونده چه چيز از اينهمه آسمان و ريسمان بهم بافتن دستگيرم شد. به اين اميد که کمکی به شنوندگان ديگر کرده باشم. جمعبندی ام را در چند نکته خلاصه ميکنم؛ مهمترين و اولين نکته ای که دستگيرم شد اين است که آقای کشميری اصرار زيادی دارند که ديگران ايشان را دانشمند و علامه بدانند. با اينکه به موضوع بحث ربط چندانی نداشت ايشان در همان حال که از کمی وقت گلايه ميکرد به ما حالی کرد که هگل را خوانده، مارکس را تا ته خوانده، ماکس وبر را از بچگی ميشناسد. آلمانی هم بلد است. استاد جامعه شناسی و معرفت شناسی است، در مورد مارکوس آنتونيوس و اکتاويوس موضع دارد راجع به همه چيز اگر فقط وقت کافی به او بدهيد ميتواند تا عميق ترين سطح برود، و وقتی از بن مايه های معرفت زنان و کارگران، از معرفت شناسی، مدرنيته، سوسيولوژی، فرهنگ، طبقات، تاريخ، فلسفه، ولايت نظری، روايت ارشد، روايات جزئی، از موومان کارگری و گفتمان مارکس، و خلاصه دهها کلمه و مقوله ديگر در بحث پيش پا افتاده اشکال ستمکشی زن بحث ميکند، بهتر از هر کس ديگر ميداند که چه ميگويد... و اين کار را با چنان مهارتی انجام ميدهد که وقتی شنونده مستاصلی زنگ ميزند که از موضوع سر در بياورد اول مجبور ميشود به خرفتی و کوچک بودن عقل خودش اعتراف کند... ايشان با نديده گرفتن تذکرات مکرر شما و شنوندگان، دستکم به من يکی اثبات کرد که بنظر مبارکشان اين بحثهای دورانساز و مهم به عوام الناس مربوط نيست! آدم بی عيب البته پيدا نميشود. بالاخره هر کس يک جور است و شخصا ايرادی نميبينم که آدم به آدمی که به احترام زياد نياز دارد بيشتر احترام بگذارد. ايرادی ندارد که آدم وقتی در موقعيت هايده قرار گرفت و طرف بحث با ايشان شد، بجای مخالفت صريح و اظهار نظر مستقل از موضع مساوی، نظراتش را بشکل سئوالات کنجکاوانه يک طلبه مودب در محضر استاد علامه طرح کند. اينکار از من هم برميﺂيد اما بشرطی که استاد احترام خودش را نگهدارد و در روز روشن دروغ های شاخدار نگويد... اين نکته دوم در جمع بندی من است: آقای کشميری يادش رفته است که مارکسيست های فارسی زبان همه شان توبه نکرده اند، بنابراين بی آنکه ذره ای خجالت بکشد از پشت راديوی شما ادعا ميکند که مارکس اصولا به طبقات کاری نداشته و اصلا طبقات اجتماعی برايش مهم نبوده اند. آن مرحوم فقط چهل خط و نيم در جلد سوم کاپيتال از طبقات صحبت کرده و تازه اگر مارکس را بخوبی اين دانشمند ارجمند بشناسيم بايد بفهميم که آن طبقاتی که مارکس سهوا از آنها حرف زده است بنا به جايگاهشان نسبت به توليد مشخص نميشوند بلکه مثل تيم های فوتبال هستند که در مقابل هم بازی ميکنند. (و لابد براساس رنگ جوراب و شورتشان که جوهر فرهنگی دارد نه اقتصادی، از هم متمايز ميشوند). اينکه مارکس تحليل طبقاتی از تاريخ ارائه ميدهد به نظر مبارک ايشان يکی از دروغهايی است که مارکسيست ها به مارکس نسبت داده اند! از ادعاهای ديگر ايشان در مورد مارکس اين است که مارکس يکی از تجليل کنندگان و تقديس کنندگان نظام سرمايه داری بوده است. تقديس و تجليل مارکس از نظام سرمايه داری چنان شکل رستاخيری و معادی دارد که تعجب ايشان را با اين همه اشراف و اخلاصی که به مارکس دارند برميانگيزد. بخصوص گوش کنيد به گفتگوی شماره ۳ دقايق ۱۲ تا ۱۴ روی صفحه اينترنت شبکه زنان. برای کارگر هيچ حرفی جذاب تر، به واقعيات زندگی نزديکتر و قابل فهم تر از مارکس نيست. سمبه مارکس و تفکر و استدلالش چنان پر زور است که برای مدعی، مدعی مدافع نظام موجود، چه در ايران و چه در اينجا، چه در گذشته چه امروز، فقط دو راه باقی ميگذارد يا سانسور و هيچ نگفتن از مارکس و يا در افتادن با او از طريق دروغ گفتن و تحريف کردنش. هيچ متفکر بورژوا را در عصر حاضر پيدا نميکنيد که با خود مارکس گلاويز شده باشد. در ملا عام فقط ميشود نسخه جعلی مارکس را ضربه کرد. اما آنجا که صحبت از تحريف مارکس است هيچ استاد نئوليبرال و مOدرات هار و ضد کمونيست دانشگاه استکهلم و لندن به پای وقاحت چپيهای تواب و آکادميسينهای تازه بدوران رسيده خودمان که در جوانی توسط مارکسيستها اغفال شده بوده اند نميرسد. به اين جماعت ميخواهم تذکر بدهم که بازار اين دکان ها در کشورهايی گرم ميشود که خواندن اصل کتابها زندان و شکنجه به همراه داشته باشد و کسی دستش به خود مارکس نرسد. در اينجا کتابخانه محله همه اين کتابها را قرض ميدهد بنابراين بر خلاف همپالکی های داخل کشوری به اين راحتی نميتوانيد هر خزعبلی را به مارکس نسبت بدهيد. نکته ديگر اينکه حواستان باشد در بين اين همه تبعيدی کسانی هم هستند که وقتی شما دبستان ميرفتيد دانشگاه رفته اند و ميدانند که در ايران زمان شاه، در دانشگاه تحت سلطه ساواک، درس جامعه شناسی چيزی جز دورکهايم و وبر نبود. اگر از کشف نقد وبر به مارکس به وجد آمده ايد خوشا به سعادتان، ولی بدانيد که با ماکس وبر نميشود معرکه گرفت، يا ادای تئوريسين های جنبش های اعتراضی و رهايی بخش را درآورد. و اما نکته سوم جمعبندی، حکمی است که ايشان در مورد ستم جنسی صادر کردند. البته تذکر دادند که اين در مورد همه جور ستمکشی صادق است. ستم قومی، ملی، طبقاتی، نژادی فرق نميکند به هيچکدام نبايد آوانس خاصی داد. اين حکم عالمانه اين است که "معرفت فمينيستی، معرفت زنانه از ستم جنسی به اين خاطر محق است که زن خودش در معرض اين ستم کشی است". معنی اين جمله اين است که اگر ميخواهيد بدانيد درست ترين شناخت از مرض سل چيست بايد به بيمار مسلول گوش بدهيد نه به کاشف باسيل کخ نه به پزشکی که خودش سل ندارد. اگر ميخواهيد درست ترين معرفت يا نقد را به ستمی که اسرائيلی ها به فلسطينی ها ميکنند دريابيد ببينيد فلسطينی ها چه ميگويند که در معرض اين ستم اند، عضو حزب الله بود، سرباز حمس بود يا الفتح فرق نميکند مهم اينست که قربانی ستم باشد. اگر معرفت درست و حسابی از ستم طبقاتی ميخواهيد به مارکس و انگلس و مانيفست کمونيست و تئوری انقلابی و علمی کاری نداشته باشيد، برويد ببينيد کارگران چه ميگويند. معرفت آنها محق ترين است. شناخت آنها درست ترين است. اگر کارگران سخنگوئی شان را به ال او واگذار کرده اند حرف ال او محق ترين است اگر انجمن اسلامی واقعا انجمن اسلامی کارگران است سخن آنها حقانيت دارد... و راه حل اگر وجود داشته باشد، در بطن قربانی است... خواهش من از راديو صدای زنان اين است که سعی کند کماکان صدای زن ستمکش و صدای آزاديخواهی و برابری طلبی باقی بماند. برای اين نوع اظهار فضل های روشنفکرانه امکانات ديگر فراوان است. جای اين آقايان در تالارهای دانشگاهها در اتاقهای کنفرانس مجلس و دولت در استکهلم و بروکسل است. بگذاريد اين امکاناتی که به زحمت و خون جگر فراهم کرده ايد در خدمت کسانی بماند که دردی دارند و ميدانند چه ميخواهند و چه ميگويند و سنگی روی سنگ ميگذارند. ما ميخواهيم از اين راديو صدای آدمهايی مثل شهرزاد مجاب و دلجو آبادی را بشنويم. يادتان هست آنها چه ميگويند و مشغول چه کارند؟ اگر يادتان هست مقايسه کنيد با کار و مشغوليت آقای کشميری به زبان خودش: "موضع من موضع پسا مدرنيستی است. من معتقدم الان دارد روايت ارشد جای خودش را به روايات جزئی ميدهد. ما در جامعه شناسی به آن ميگوئيم نسخه زمخت پسا مدرنيستی که سوژه را نفی ميکند، تاريخ را نفی ميکند، حتی معرفت شناسی مرا هم نفی ميکند... آن چيزی که ما داريم رويش کار ميکنيم يک امتزاجی هست از يک نسخه نرم تر پسا مدرن با معرفت شناسی ماترياليستی. دستکم اين حوزه ای است که من دارم رويش کار ميکنم"! ميبخشيد که حرفهای من هم طولانی شد ولی راستش دلم نيامد اين خبر مسرت بخش را که از لابلای صحبتهای آقای جواد کشميری استخراج کردم بازگو نکنم. به جرات ميتوان گفت که با بثمر رسيدن کار خطيری که ايشان به عهده گرفته اند ديگر به رهائی زحمتکشان و ستمکشان دنيا و بخصوص به ريشه کن شدن يکباره ستم کشی زن چند قدمی بيشتر نمانده است! پيروز باشيد |