٨٥ درصد مشارکت!! رأى‌ِ ندادۀ من را چرا حساب کرديد؟!

که گفته است ٨٥ درصد مردم ايران در انتخابات رئيس قوه مجريه ولىّ فقيه شرکت کرده‌اند؟ وزارت کشور ايران؟ به چه دليل بايد اين ادعاى وزارتخانه‌اى را قبول کرد که اعوان و انصار خود رژيم هم درستکارى و راستگوييش را زير سؤال برده‌اند؟

حکومت اسلامى در طى چند هفته‌اى که به نمايش انتخاباتى اختصاص داده بود به هزار و يک زبان گفت که حضور ميليونى مردم در پاى صندوقهاى رأى، آن چيزى است که ميخواهد عملى کند. اين وظيفۀ شرعى است. اين حکم امام است. اين ميهن پرستى است. نه رأى دادن به اين يا آن کانديدا. پس از حذف و رد صلاحيت چندين صد نفر کانديداى ديگر، وقتى چهار نفر از مؤمن‌ترين کانديداهاى قسم خورده و امتحان داده در وفادارى به حکومت اسلام و ولايت فقيه باقى ماندند، از مرحله‌اى که ديگر رأى ملت ميزان حماقت و اطاعتش شد، و رأى ملت هر چه ميبود به يقين يکى از فرزندان شايسته ولىّ فقيه را به رياست ميرساند، آنوقت مردم را براى رأى دادن صدا کردند. رژيم قسم ميخورد و به هزار و يک زبان ميگفت که هر کدام از اين چهار نفر را انتخاب کنيد رئيس جمهور است. مهم اين است که حتما به پاى صندوقهاى رأى بياييد تا مشت محکمى بر دهان دشمنان جمهورى اسلامى زده باشيد، تا به دنيا نشان داده باشيد که در ايران مردم‌سالارى حاکم است. و بعد اعلام کردند که مردم ايران با مشارکت ٨٥ درصدى در انتخابات بار ديگر حماسه آفريدند. که اين ميزان مشارکت در تاريخ سى ساله حکومت ملايان بيسابقه بوده است...

اين دروغ است. شرکت مردم در انتخابات نميتواند از زمانى که فقدان مُهر انتخابات در شناسنامه مجازات مستقيم داشت و بدون مُهر انتخابات کوپن نفت و گوشت و ارزاق گيرشان نميآمد و توده وسيعى از مردم به ماهيت کثيف اين رژيم پى نبرده بودند، يا بخاطر جنگ حمايتش ميکردند، بيشتر باشد. رژيم اگر براى بيرون کشيدن احمدى نژاد از صندوق - با تقلب - يک دليل داشته باشد براى بيرون آوردن متقلبانه ٨٥ درصد آراء از آن صندوقها ده هزار دليل محکمتر دارد.

اين دروغ است، اما دروغى است که اينبار نه به تنهايى بلکه با کمک BBC و CNN و الجزيره و ديگر بنگاههاى خبرى بين‌المللى به مردم ايران و دنيا حقنه کردند.

هنوز وقتى انتخابات در جريان بود، خانم کريستيان امانپور از CNN و دوستانش از بنگاههاى ديگر، از پشت بام هتل محل اقامتشان در تهران، و با ارسال بريده فيلمهاى تبليغاتى تلويزيون دولتى ايران مبنى بر وجود صف‌هاى طولانى در حوزه‌هاى انتخاباتى، همصدا با وزارت کشور ايران به مردم دنيا اين باور را القاء ميکردند که استقبال مردم از انتخابات، حماسى، شگفت‌آور و محيرالعقول است. مسرت خبرنگاران چادر چاقچورى تلويزيون ايران از صفهاى طولانى را ميشد فهميد، خوشحالى و نيش باز خبرنگاران بنگاههاى بين‌المللى خبرپراکنى اما به بدترين جاهاى آدم زور ميآورد.

کسى نبود بپرسد خانم امانپور، تيمور خان عزيز اگر کيم ايل سونگ هم مردم کره شمالى را براى انتخاب يکى از پسرانش براى جانشينى خود به پاى صندوقهاى رأى دعوت کرده بود، اگر راديو تلويزيون دولتى هم سه چهار هفته مارش نظامى پخش کرده بودند و شرکت در انتخابات را وظيفه ملى و حزبى و دينى-کمونيستى شهروندان خوانده بود، باز هم از صفهاى طويل در محلهاى رأى‌گيرى آنهم به شهادت تلويزيون دولتى نيشتان باز ميشد و از مردم‌سالارى در کره شمالى و حمايت وسيع و جانانه مردم از کيم ايل سونگ رپرتاژ به اقصى نقاط جهان ميفرستاديد؟ آنجا آيا دنبال سند در اثبات کذب بودن ادعاهاى دستگاه تبليغاتى حکومت نميگشتيد؟ و در ايران برايتان جالب نبود اقلا پرس و جو کنيد ببينيد چرا صفهاى مردم زنانه مردانه دارد و اگر کسى از اين صف به آن صف برود با او چه ميکنند و چرا؟ نپرسيديد مردم معنى لغت "آپارتايد" را ميدانند يا نه؟ نخواستيد بدانيد چرا بعضى از حاضرين در حوزه کلاشنيکف خودشان را همراه آورده‌اند؟

صنعت سينماى دولتى ايران که درجا نزده است. اگر اشتياق دولت بوش را به اينکه مردم عراق از نيروهاى اشغالگر ارتش آمريکا همچون نيروهاى آزاديبخش استقبال خواهند کرد ميشود با فيلمى کارگردانى شده توسط نيروى اشغالگر و بوسيله دوربينهاى خبرنگاران اجير embedded کاشته شده در همان واحدهاى نظامى بصورت "خبر" و "فاکت" بخورد مردم دنيا داد، چرا صف طولانى در حوزه انتخاباتى را نشود ساخت و فيلم گرفت و بعنوان خبر به مردم فروخت؟ کارگردانهاى ايرانى که چلاق نيستند. در مملکتى که ٣٠٠ هزار مبلّغ معمّم حقوق‌بگير تمام وقت دارد، در جايى که هر جمعه دهها هزار لومپن را در محل نماز جمعه جمع ميکنند و خط ميدهند مگر کارى دارد همين سياهى لشگر را با مأموريت صف بستن در هر حوزه‌اى که خبرنگاران در آنجا هستند و فيلم ميگيرند از اين طرف شهر به آن طرف اعزام کرد؟ آيا ميشود از وجود صفهاى طولانى در مقابل باجه‌هاى بليط فروشى استاديوم آزادى نتيجه گرفت که استاديوم گنجايش يک ميليون نفر را دارد؟ آيا خبرنگار موشکاف دوره ديده‌اى که از واشنگتن و لندن و دوهه به تهران رفته است به صرافت اين افتاده است که از طول صفها قبل و بعد از حضور دوربين‌هاى تلويزيونى خود هم خبرى تهيه کند؟ خير! آنها هم به تهران رفته اند تا همصدا با حکومت تهران از مردمسالارى در ايران داد سخن بدهند و از پايگاه توده‌اى حکومتى گزارش بدهند که قرارست طرف حساب قراردادهاى آتى با ايالات متحده آمريکا و اروپا باشد...

سياست جديد آنها که اوباما مجرى آن است اين است که به اسلام و قانون شريعة اعتبار بدهند، از اسلام و حکومتهاى اسلامى فعالانه حمايت کنند مشروط بر آنکه آنها دست از حمايت نيروهاى افراطى و جنگ‌طلب دست بردارند. هنوز از راه نرسيده دره سوات را به طالبان دادند بشرط اينکه اسلحه‌هايشان را رو به مدافعان منافع آمريکا نگيرند، ايران هم براى آنها دره سوات ديگرى است و اگر بشود نشان داد که مردم دره سوات هم خودشان کشته و مرده طالبانند آنوقت با يک تير دو نشان زده‌اند. اداره مهاجرت سوئد و کانادا هم حاضرند نصف حقوق اين خبرنگاران را بدهند چرا که از تصدق سر آنها ميتوانند ديگر با گردن افراشته زن پناهجوى فرارى از طالبان و حزب‌الله را به دولت دينى-مردمسالار ملا عمر و ملا خامنه‌اى تحويل بدهند... خانم امانپور و يارانش براى اين به دره تهران رفته بودند. و از قرار مأموريتشان را با موفقيت انجام داده‌اند. هيچکس تا حال مشارکت ٨٥ درصدى رأى دهندگان ايرانى را هنوز زير سؤال نبرده است. هر چقدر هم وزارت کشور و ستاد انتخابات به تقلب شهره شود، اين يک دروغ سر جايش هست. اگر تجديد نظر در شمارش آراء، اين بار فرزند ديگر امام، موسوى را از صندوقها بيرون بياورد آنوقت او منتخب اکثريت ٨٥ درصد از رأى دهندگان ايران است و باز همه راهها به قم ختم ميشود! بعيد است او و طرفدارانش مخالفتى با اين بخش دروغ که براى مردم آزاديخواه ايران توهين‌آميزتر است داشته باشند.
...
بدون ذره‌اى سمپاتى به موسوى و بدون ذره‌اى اعتقاد به خدا، از صميم قلب ميگويم خدا پدر هواداران معترض موسوى را بيامرزد که با سر و صدايشان نگذاشتند دنيا با سران رژيم اسلامى همنظر شود. نگذاشتند تصوير ايرانى که مردم مسخ شده‌اش به حکم اسلام هم روى ميدان مين ميروند و هم بپاى صندوق رأى، جا بيفتد. خدا پدرشان را بيامرزد که اين خواب خوش رهبران رژيم و متحدينشان را بر آنان حرام کردند.

اما طولى نميکشد که حکومت پاسخ "رأى من چه شد" سبزپوشان را ميدهد. رأيتان در همان صندوقهايى است که انداختيد. اين همان جوابى است که صاحبان کازينو به قماربازهاى پاکباخته‌اى ميدهند که با فرياد "پولهايم چه شد" از کازينو بيرون ميآيند. پولها همانجايى است که انداختيد، مگر نميدانستيد که ماشين جک‌پات مال کيست؟

شما به فرودستى زن، به بيحقوقى مردم، به حکومت مذهبى و باند سياهى، طبق رأى فقها رأى داديد. ميخواستيد که حافظش اين باشد، آن شد. ميخواستيد خانم رهنورد دختر ايرانى را با استدلالى که خودش را قانع کرده است در حجاب فرو کند، نشد. ديگران که عقلشان و تعدادشان بيشتر است و معتقدند اين کار جز با دخالت خواهران و برادران چاقوکش و مسلح مقدور نيست، بُردند. حکومت از شما رأى خواست و شما به آن رأى داديد. رأى‌تان به اين حکومت سر جايش هست. شمارش مجدد آراء شما را از صف لبيک گويندگان به اين حکومت در نميآورد.

اما اگر شما هم موافق مردمسالارى و مخالف اين رژيم ضد مردمى هستيد که به اميد اصلاحات به اصطلاح به "اصلاح‌طلب‌ترين" سرباز جمهورى اسلامى و حکومت ولىّ فقيه رأى داده‌ايد به اين اميد که منفذى براى نفس کشيدن باز شود، و رأى داده‌ايد تا گوه‌اى را در درز ولايت فقيه فرو کرده باشيد...

بدانيد که هميشه و همه جا، اصلاح‌طلبى بخشى از طبقه حاکم نتيجه تبعى مبارزات سازش ناپذير و انقلابى مردم است.

بدون درگيريهاى هر روزه شيرزنانى که نه با چاقو نه با زندان و نه با شکنجه و سنگسار به زانو در نميآيند، هيچ احدى از سران رژيم از آزادى بيشتر براى زنان حرفى نميزد، و هيچ پروفسورى به فکر طومار جمع کردن نميافتاد.

بدون سخت‌جانى و پايدارى کارگران و زحمتکشانى که فقر و دربدرى و کتک و ضرب و شتم و زندان و شکنجه هم ساکتشان نميکند، هيچ کانديدايى از حکومت "شبه نظامى" در ايران اسلامى گلايه نميکرد و هيچ سخنى از اصلاحات در کمپين انتخاباتى هيچکدامشان نبود.

مبارزات آشتى‌ناپذير و انقلابى شما، "اصلاح‌طلبان" آنها را به جلوى صحنه ميفرستد. هر وقت زمين را زير پاى حاکمان به اندازه کافى داغ کنيد، خودشان از ترس عمل مستقيم شما به نمايندگان اصلاح طلبشان رأى ميدهند.

حق گرفتنى است، نه دادنى!

هر وقت پايينى‌ها با مشت گره کرده و قدمهاى استوار براى احقاق حقوق خود به ميدان بيايند، بعضى از بالايى‌ها به آنها "حق" خواهند داد!

اگر ترجيح ميدهيد حکومت ايران و رييس جمهورش اصلاح طلب باشند، به صف آنهايى بپيونديد که انقلاب طلبند!

سرخپوش
از جنبش "رأى‌ِ ندادۀ من را چرا به حساب خودتان گذاشتيد؟"
١٦ ژوئن ٢٠٠٩