شرحی بر احوال سیاسی ایران امروز
امین - تهران ١٤ فروردین ١٣٨٩
پس از کودتای اخیر این روزها، تب وتاب سیاسی سراسر ایران را فرا گرفته است. به ادارات، مدارس، بازار، دانشگاهها و هر کجا که بنگرید بوی سیاست به مشام ميرسد. پس از انتخابات فرمایشی ریاست جمهوری دهم و به دنبال آن کودتای نظامی که به وقوع پیوست، فضای تهدید وارعاب حتی به خانهها و منازل مسکونی هم رسیده است. بسیاری از جناحها و احزاب سیاسی، از چپ حکومتی گرفته تا چپ کمونیست، هم اکنون زیر تیغ تسویه حساب جمهوری اسلامی قرار گرفتهاند. حکومت جمهوری اسلامی پس از اعلام نتایج انتخابات اخیر که اعتراضات شدید و گسترده مردم را در پی داشت، به فراست دریافت که اگر ميخواهد کمی بیشتر به حیات سیاسی خود ادامه دهد باید علاوه بر نیروهای اپوزسیون، رفرمیستها را هم از میدان قدرت و میدان نقادی به در کند. در حال حاضر، پروسه یک کاسه کردن قدرت و فضای میلیتاریزم سیاسی که سپاه پاسداران به وجود آورده است، اجازه نفس کشیدن و عرض اندام را به هیچ گروه دگراندیش و منتقدی در داخل کشور نميدهد.
فضای رسانهای ایران پس از کودتای اخیر نیز بشدت محدودتر شده است و دولت جهت کنترل رسانهها، فضای فرهنگی خبرگزاریها و روزنامهها را به جولانگاه نیروهای نظامی و امنیتی بدل کرده است. علاوه بر آن که بیش از ٩٠ درصد از رسانههای داخل کشور به طور مستقیم یا غیر مستقیم زیرمجموعه دولت محسوب ميشوند، معدود رسانههایی هم که به دولت وابستگی مالی ندارند ناچارند آن چه را که حکومت ميپسندد به نگارش درآورند زیرا در غیر این صورت به سرنوشت روزنامههایی چون اعتماد، حیات نو، سرمایه و سایر رسانههایی که پس از کودتای خردادماه توقیف شدند مبتلا خواهند شد. شمار فعالان سیاسی و روزنامه نگارانی که در حال حاضر در زندان به سر ميبرند نیز لحظه به لحظه در حال افزایش است. به گونهای که به گفته محافل و مجامع جهانی حقوق بشر، هم اکنون کشور ایران بزرگترین زندان روزنامهنگاران جهان محسوب ميشود و جالب آن که حکومت بکرّات اعلام کرده است که هیچ زندانی سیاسی در کشور وجود ندارد و فعالان سیاسی و روزنامه نگارانی را که پس از انتخابات به جرم اظهار عقیده دربند هستند را گروههای اغتشاشگر خطاب ميکند.
تئوری نظام در مواجهه با جنبشهای مردمی که در طی ماههای اخیر حکومت را فلج کرده آن است که جمهوری اسلامی ميپندارد که با دستگیری سران گروههای مخالف و نیز بازداشت روزنامهنگاران ميتواند صدای عدالتطلبی و آزاديخواهی مردم را خاموش کند اما این تئوری حکومت با یک اشکال اساسی مواجه است و آن این است که در بسیاری از خیزشهای مردمی، هیچ رهبری واحدی وجود ندارد که حکومت بتواند با کنترل آن رهبر، آن جنبش را هم کنترل کند. به طور مثال، در وقایع روز عاشورای چند ماه قبل که در آن روز تنفر و انزجار عمومی به ولایت فقیه به اوج خود رسید و اهم شعارها و حرکتها به طور مستقیم متوجه ولی فقیه بود، آن جنبش هیچ رهبر واحدی نداشت. یعنی بدیهی است که کروبی و موسوی همچنان دلبسته نظام هستند و بارها نیز در بیانیههایشان این موضوع را تکرار کردهاند. پس نه ميتوانستند و نه ميخواستند که اعتراض به ولایت فقیه در آن روز را به پای آنان بنویسند و کاملا واضح و مبرهن است که در روز عاشورا که به گفته بسیاری از فعالان سیاسی، تابوت جمهوری اسلامی و ولایت فقیه در آن روز تشییع جنازه هم شد، کاملا حرکتی مردمی و برخاسته از انباشت مطالبات سیاسی و اجتماعی مردم بود.
نکته جالب فضای فعلی سیاست ایران آن است که حکومت تا دیروز از مناسبتهایی همچون ٢٢ بهمن، عاشورا، روز دانشجو و بسیاری از مناسبتهای دیگر جهت تثبیت نظام و به قول خود حکومتیها، در جهت تجدید میثاق با آرمانهای نظام و رهبری بهره ميبرد اما در ماههای اخیر، تمامی این مناسبتها مجال و فرصتی مغتنم را برای مخالفان جمهوری اسلامی پدید آورده است که به خیابانها بیایند و صدای اعتراض خود را به گوش حکومت و به گوش جهانیان برسانند. این مساله بوضوح نشان ميدهد که در این مناسبتهای حکومتی که گروههای مخالف حکومت در صفهایی جدای از حقوق بگیران دولتی به راهپیمایی و اعتراض ميپردازند اگر باتوم، ناسزا، توهین، گاز اشکآور، خشونت و ترور وجود نداشته باشد آنگاه تعداد راهپیمایان بیزار از حکومت بسیار بسیار فراتر از حد فعلی خواهد شد. یعنی اگر هر فردی یک لحظه خود را به جای فرد معترضی تصور کند که به خیابانها میآید و در مقابل نیروهای امنیتی که تا دندان مسلح هستند شعار "شکنجه، تجاوز دیگر اثر ندارد، حتی اگر دیکتاتور سیل گلوله بارد" را سر ميدهد علاوه بر آن که شهامت معترضان را ميستاید، براحتی هم هر عقل سلیمی ميتواند به این نتیجه برسد که وقتی حتی خطر مرگ وجود دارد ولی باز هم در این حد وسیع، مخالف به خیابانها ریخته است، حال اگر خشونت وجود نداشت تا چند میلیون مخالف در خیابانها هر روز پایهها و ارزشهای جمهوری اسلامی را به سخره ميگرفت؟!
امر واضح آن است که امروز دیگر حکومت نميتواند با حرکتهایی همچون حکومت نظامی که در ٢٢ بهمن ١٣٨٨ خورشیدی به وجود آورد و یا قتل و شکنجههایی که در روز عاشورا و روز دانشجو به بار آورد، قیام مردمی را خاموش کند. زیرا دیگر تاریخ مصرف ایدئولوژی جمهوری اسلامی سالهاست که تمام شده و بنیادگرایی دینی آمیخته با قلدری و شارلاتانیسم سیاسی، آن هم به سبک جمهوری اسلامی دیگر قادر نیست به خواستههای مشروع جوانان انقلابی امروز و مخالفان میلیونی حکومت فعلی جامۀ عمل بپوشاند. از سوی دیگر، سپاه پاسداران که بازوی نظامی واقتصادی ولیّ فقیه به شمار ميرود نیز دیگر نميتواند با سانسور و توقیف روزنامهها، ارسال پارازیت بر روی شبکههای خبری، فیلترینگ سایتها و کنترل تلفنها و ایمیلها، تضمینی برای بقای نظام بگیرد. زیرا اگر در بهترین حالت هم سپاه بتواند ارتباط بین مخالفان را به طور کل مختل کند و تمامی رهبران احزاب و گروهها و جنبشهای مخالف را هم در بند و محصور کند، باز هم نميتواند در مقابل شعار نویسیها، اعتصابات عمومی، حرکتهای خودجوش، نافرمانیهای مدنی و به طور کلی در برابر جنگ نرمی که برای اضمحلال نظام آغاز شده است مقاومت کند. زیرا این جنبش مردمی در رگ و پوست و ذهن توده مردم نفوذ کرده است و هرگز یک تفکر را نميتوان با جنگ سخت و فیزیکی مغلوب کرد. در هر حال، اصلا دور از انتظار نیست که در سال ١٣٨٩ که رهبر جمهوری اسلامی آن را سال همت مضاعف و کار مضاعف نامیده است، با همت مضاعف و کار مضاعف مخالفان جمهوری اسلامی در داخل و خارج از کشور، این قیام مردمی به ثمر بنشیند و امیدی تازه بر کالبد خسته و ستم دیدۀ ایران و ایرانی جاری شود.
نظراتتان را با نويسنده مقاله در ميان بگذاريد: Journalist.tehran@yahoo.com
|