قیام مردمی ایران، جانی تازه گرفته است زبانههای آتشی زیر خاکستر
امین از تهران - ٥ مارس ٢٠١١
گرچه حکومتیها اصرار داشتند عالم و آدم بپذیرد که قیامهای یک سال گذشتۀ مردم ایران دیگرخاموش شده است و حالا همه جا در امن و امان است اما حرکتهای ٢٥ بهمن سال ١٣٨٩ و تظاهرات دامنهدار اسفندماه به وضوح نشان داد که ادعای مرگ خیزشهای اخیر آزادی خواهانه در ایران، تا چه اندازه واهی و پوچ است.
فوران مجدد قیامها در ایران نشان دادکه شاید بتوان به طور موقت موج اعتراضهای مردم را با باتوم و زندان و اعدام متوقف کرد اما در بلند مدت این آتش زیر خاکستر، دوباره جانی تازه میگیرد و شعلههایش خواب را از چشم دیکتاتور ایران میرباید.
حالا دیگر هفتههاست که جو تهران و بسیاری از شهرهای ایران، به شدت امنیتی است و همه جا پر از ماموران ضد شورشی است که آنقدر مسلح و مجهزند که گویی به جنگ دشمن خارجی میروند. گاه جمعیت این نیروهای سرکوب گر و لباس شخصیها از جمعیت عابران آن منطقه هم بیشتر میشود و حکومت دیکتاتوری ولایت فقیه با این حربه در تلاش است که با نمایش قدرت، چنگ و دندانی برای مخالفان نشان دهد و زور فیزیکيش را به رخ معترضان بکشاند. موتورسوران زرهپوش وابسته به پلیس و سپاه و بسیج هم در صفهای طولانی و به سان رژه رفتن، چهارراهها و خیابانهای اصلی شهرهای بزرگ ایران را قرق کردهاند و با استفاده از تکنیکهای روانی چون پوشیدن لباسهای سراسر مشکی رنگ و بهره گیری از موتورهای سنگین و پر سر و صدا در تلاشند که با ایجاد رعب و وحشت و بالا بردن هزینههای حضور خیابانی برای مخالفان، آنان را از اعتراض علنی در معابر برحذر دارند.
حصر خانگی و زندانی کردن موسوی و کروبی هم نه تنها کفه ترازو را به نفع خودکامگان سنگین نکرد بلکه بهانه مناسبی هم برای حضور ممتد و طولانی ناراضیان در خیابانها فراهم کرده است.
در طی این چند هفته اخیر در ایران، پدیده تکراری "جنون قدرت" به طور تمام رخ خودنمایی کرده است و اربابان قدرت در ایران پس از تظاهراتهای اخیر، به مثابه گاو مجنونی که سرش نیمه بریده و خشمش چند برابر شده باشد، دیگر از هیچ قتل و جنایتی در جهت حفظ قدرت نامشروعشان دریغ نمیکنند.
جو ملتهب خاورمیانه و قیامهای آزادی بخش این کشورها نیز مزید بر علت شده است که رژیم ایران به شدت از پایان حیاتش بترسد. ترس از انقراض، حکومت ولی فقیه را به چنان لرز و استیصالی کشانده است که دیگر برای بقای قدرت، حاضر است هر بهایی را بپردازد.
از سوی دیگر، خشم رژیم ایران زمانی بیشتر شد که ایدئولوگهای نظام فاشیستی ایران در تلاش بودند تا قیامهای مصر، تونس و ناآرامیهای خاورمیانه را مصادره به مطلوب کرده و آن را ادامه انقلاب سال ١٣٥٧ ایران بنامند اما قیامهای اخیر مردم ایران تمام ادعاهای پوچ آنان را نقش بر ملا کرد و ثابت کرد که ایرانیان نیز همچون سایر مردم کشورهای همسایه، خواهان سقوط دیکتاتوری و لمس آزادی و عدالت هستند. حالا دیگر مطرح کردن گفتههایی چون تاثیر پذیری انقلابهای خاورمیانه از انقلاب سال ١٣٥٧ و یا ادعاهایی چون صدور انقلاب از سوی رژیم خامنهای، آن هم با این حجم وسیع اعتراضها و سرکوبها در داخل کشور، بیشتر به طنزی تلخ شباهت دارد.
ميتوان پیشبینی کرد که با وجود اعتراضهای دنبالهدار ایرانیان نسبت به نبود آزادیهای سیاسی و اجتماعی و همچنین نارضایتیهای عمومی از بدتر شدن اوضاع معیشتی مردم (به خصوص پس از حذف یارانهها) پازل سرنگونی حکومت خودکامه خامنهای تکمیلتر از قبل شده است و بی گمان تکه آخر این پازل، دیر یا زود توسط همان ناراضیانی تکمیل خواهد شد که در خیابانها فریاد میزدند؛
"مبارک، بن علی، نوبته سید علی"
نظراتتان را با نويسنده مقاله در ميان بگذاريد: Journalist.tehran@yahoo.com
|